وقتی ده سال ازت بزرگتره …پارت دو
درست کنار ات نشست و سرت ات رو روی سینه های مردونش قرار داد و اروم شروع به نوازش کردن موهای خرمایی دختر کوچولوش شد …
لینو: فقط چی ؟ چیشده عزیزم ؟
ات که از کامل کردن حرفش میترسید به ارومی دستای لرزونش رو که باهاش بیبی چک رو مخفی کرده بود بیرون آورد اون رو توی دستای مردونه ی لینو قرار داد … لینو با دیدن جواب مثبت روی بیبی چک با حالت ناباوری به ات نگاه کرد و گفت:
لینو: ات این … تو الان حامله ای ؟
ات به ارومی سرش رو از روی خجالت بالا پایین کرد و گفت …
ات:اگه نمیخوایش اشکالی نداره میتونم سقطش کنم… لینو با این حرف اخمی کرد سریع حرف ات رو قطع کرد
لینو : هی … ات دیگه نشنوم همچین حرفی رو بزنی الان هم تو و هم اون کوچولوی توی شکمت برای با ارزش ترین دارایی تو زندگیمین من به جز شما ها زندگی دیگه ای ندارم پس به خودت اجازه نده همچین فکر هایی به سرت بزنه …
لینو یکی از دستاش رو روی گونه ات و دست دیگش رو رو شکمت قرار داد اروم نوازش کرد …
لینو: ات بهت قول میدم از این انتخابت که با من هستی هیچوقت پشیمون نشی عزیزم:)
۵ سال بعد:
همونطور که سرت رو به شونه مردت تکیه داده بودی اروم به بازی بچتون رو چمن های پارک نگاه میکردی …
لینو :هه این … اروم تر بدو بدو کن میافتی ها دخترم ….
ات:لینو؟
لینو: جانم عزیزم…
لینو باشنیدن صدای ات سریع روش رو به سمت تو برگردوند و از طرفی تو هم همونطور که سرت رو شونش بود به سمتش برگشتی و نگاهش کردی …
ات:یادت میاد پنج سال پیش وقتی هه این رو باردارم بود بهم چه قولی دادی
لینو با این حرف لبخندی دندون نما تحویلت داد دست های خودش رو از دو طرف به بدن کوچولو و ظریف تو قفل کرد…
لینو:البته که یادمه قشنگم… بهت قول دادم از این که با منی هیچوقت پشیمون نشی…فکر کنم قولم رو نگه داشتم ؟ هوم؟
ات:تو فقط قولت نگه نداشتی بلکه باعث شدی تو زندگیم احساس خوشحالی ، عشق و محبت رو تجربه کنم و از این بابت خیلی ازت ممنونم … ممنونم که قولت رو نشکستی و بهم ثابت کردی اگه یه انتخاب درست توی زندگیم داشتم اون تو بودی …
لینو لبخندی زد ات رو بیشتر تو بغل خودش فشرد …. تا اینکه فکری شوم به سر لینو زد…
لینو:ات میگم حالا که انقدر خوشت اومده نظرت درباره ی بچه ی دوم چیه؟
ات: هوی لینو دوباره ازت تعریف کردم پرو شدیا…بشین سر جات
لینو :خب حالا …اصلا من تسلیم..هر چی شما بگین پرنسس کوچولو
لینو: فقط چی ؟ چیشده عزیزم ؟
ات که از کامل کردن حرفش میترسید به ارومی دستای لرزونش رو که باهاش بیبی چک رو مخفی کرده بود بیرون آورد اون رو توی دستای مردونه ی لینو قرار داد … لینو با دیدن جواب مثبت روی بیبی چک با حالت ناباوری به ات نگاه کرد و گفت:
لینو: ات این … تو الان حامله ای ؟
ات به ارومی سرش رو از روی خجالت بالا پایین کرد و گفت …
ات:اگه نمیخوایش اشکالی نداره میتونم سقطش کنم… لینو با این حرف اخمی کرد سریع حرف ات رو قطع کرد
لینو : هی … ات دیگه نشنوم همچین حرفی رو بزنی الان هم تو و هم اون کوچولوی توی شکمت برای با ارزش ترین دارایی تو زندگیمین من به جز شما ها زندگی دیگه ای ندارم پس به خودت اجازه نده همچین فکر هایی به سرت بزنه …
لینو یکی از دستاش رو روی گونه ات و دست دیگش رو رو شکمت قرار داد اروم نوازش کرد …
لینو: ات بهت قول میدم از این انتخابت که با من هستی هیچوقت پشیمون نشی عزیزم:)
۵ سال بعد:
همونطور که سرت رو به شونه مردت تکیه داده بودی اروم به بازی بچتون رو چمن های پارک نگاه میکردی …
لینو :هه این … اروم تر بدو بدو کن میافتی ها دخترم ….
ات:لینو؟
لینو: جانم عزیزم…
لینو باشنیدن صدای ات سریع روش رو به سمت تو برگردوند و از طرفی تو هم همونطور که سرت رو شونش بود به سمتش برگشتی و نگاهش کردی …
ات:یادت میاد پنج سال پیش وقتی هه این رو باردارم بود بهم چه قولی دادی
لینو با این حرف لبخندی دندون نما تحویلت داد دست های خودش رو از دو طرف به بدن کوچولو و ظریف تو قفل کرد…
لینو:البته که یادمه قشنگم… بهت قول دادم از این که با منی هیچوقت پشیمون نشی…فکر کنم قولم رو نگه داشتم ؟ هوم؟
ات:تو فقط قولت نگه نداشتی بلکه باعث شدی تو زندگیم احساس خوشحالی ، عشق و محبت رو تجربه کنم و از این بابت خیلی ازت ممنونم … ممنونم که قولت رو نشکستی و بهم ثابت کردی اگه یه انتخاب درست توی زندگیم داشتم اون تو بودی …
لینو لبخندی زد ات رو بیشتر تو بغل خودش فشرد …. تا اینکه فکری شوم به سر لینو زد…
لینو:ات میگم حالا که انقدر خوشت اومده نظرت درباره ی بچه ی دوم چیه؟
ات: هوی لینو دوباره ازت تعریف کردم پرو شدیا…بشین سر جات
لینو :خب حالا …اصلا من تسلیم..هر چی شما بگین پرنسس کوچولو
۳۰.۴k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.