فیک : اون شب واقعا پارت ⁵

چند مین بعد از صبحانه •
+ عزیزم بریم پارک !؟
_ باشه عزیزم من میرم اماده شم
ویو ا.ت :
(رفتم با کوک لباس انتخاب کنم که یهو یاد چیز های دیشب افتادم و....)
_ عزیزم این چطوره ؟!
+ اره عشقم این خوبه (رو گونش رو بوسید )
_ اخ اییییی اههه سرم
+ چی شد !؟ خوبی عزیزمممم
_ انگار اتفاق های دیشب رو مغزم تاثیر گذاشه اخخخ سرم
+ دکتررررر کسی هست خدمتکار !!!
علامت خدمتکار ×
علامت دکتر ~
× بله بله قربان چی شده
+ بیا خانم از هوش رفته دکتر بیار
× چشم الان میام ( دوید سمت دکتر )
~ (دکتر اومد ) ببخشید قربان چیشده
+ خانم از هوش رفته
~ لطفا بزارینش زو تخت تا مایعنش کنم
• چند مین بعد •
~ خانم براشون اتفاق ناراحت کننده ای افتاده ؟!
+ اره دیشب اتفاق بدی افتاده براش
~ این اتفاق باعث اذیت شدنش شده و سکته میکنه مغز باید سریع دست بکار شد مثل امروز تا به جای بدی نکشه بهتون قرص میدم این اتفاق احتمالش هست تا یک ماه ادامه بده باید سعی کنید باهاش خوب باشید تا یادش بره اتفاق رو
+ باشه مرسی
~ خانم تا وقتی که سرم تموم شه به هوش میاد
+ باشه
• چند دقیقه بعد •
_ (ا.ت بیدار شد) سلام چی خبر شده !؟
+ هیچی یاد اتفاق های دیشب اوفتادی از هوش رفتی این اتفاق قراره خیلی بیوفته دکتر بهت قرص داده بیا بخورش
_ ( داره قرص میخوره دیگه انتظاری دارید )😂
+ پرستار بیا سرمش تموم شد
= بله قربان الان میام بکنم
_ اخ دردم اومد ( محکم دست کوک رو گرفت ) 🥺✨
= ببخشید معذرت میخوام
+ ( کوک بغلش کرد ) اشکال نداره عزیزم اینم یه اتفاق بود من پیشتم چیزی نیست
.
.
.
.
دوستان اینم شرایط نداره چند تا پشت سر هم میزارم نمیخوام اذیت شید چون میدونم منتظر بعدی هستید
بعد میذارم پس حمایت کنید تا به پارت بعد برسید چطور بود میدونم شما هم اب شدید خیلی این فیک قشنگ شد 🥺☘️