اگه تو نیستی پس کیه؟
اگه تو نیستی پس کیه؟
پارت اول
با صدای الارم گوشیم بلند شدم ، خاموشش کردم و به سمت آشپزخونه رفتم . من دانشجو هستم و با یه دختری به نام کوئینی زندگی میکنم و اسمم ملورین.
قهوه آماده کردم و به سمت اتاق کوئینی رفتم تا بیدارش کنم .
×کوئین بیدار شو ، دیرمون میشه ها
÷الان بلند میشم
ویو موقع رفتن
×لباسمو پوشیدم و توی آینه خودمو نگاه کردم: تو خیلی خوشگلی
..: توهم خیلی خوشگلی
×چ..چی .. کوئینی تویی ؟
همون لحظه کویینی از دم در صدام کرد
÷ملورین بیا دیگه (داد از راه دور ...خودتون یجور تصور کنین)
×ولش کن حتما خیالاتی شدم *بدو رفتم و سوار ماشین شدم .
ویو تو مدرسه موقع ناهار :
×کوئین
÷بله
×تو امروز بهم گفتی چقدر خوشگلی
÷باز خیالاتی شدی ، بس کن
×آخه یکی بهم گف...
÷باشه اصلا تو فرض کن من گفتم .
×(بهش حق میدادم که اینطوری باهام رفتار کنه دیشب که باید استراحت میکرد من صدای در شنیدم و جیغ زدم البته حتی لوت موقع هم خیالاتی شده بودم )
÷بهش انقدر فکر نکن ، بلند شو جمع کن بریم خونه .
×باشه
ویو تو خونه ( خیلیم با حوصله ام)
÷ملورین خانم کیم گفت که این هفته رو دیکه نمیریم دانشگاه.
×چی(تعجب) برای چی
÷میگن که یه قاتل دزدکی وارد خوابگاه دخترا شده و هنوز پیداش نکردن، برای امنیت نمیریم دانشگاه .
×واییی .....
÷من میرم بخوابم البته امیدوارم بزاری که بخوابم .
×لبخند ضایعی زدم و به سمت اتاقم رفتم .
د..در کمدم چرا بازه ...حتما کوئینی چیزی برداشته .
روی تخت خودمو رها کردم ... گوشیمو روشن کردم این خبر همه جا پخش شده بود .
هوفف ... حوصله ی خونه رو ندارم چند روز دیگه هم تولد کوئینی پس میرم خرید .
به سمت پارکینگ رفتم ، درسته ماشین کوئینی ولی خب .
ویو تو خونه
÷اوه سلام کجا بودی؟
×خب رفته بودم خرید
÷مگه بهت نمیگم خطرناکه بعد تو پاشدی رفتی خرید ...کله شق
×رفتم داخل اتاقم و لباسمو عوض کردم و یه لباس راحت پوشیدم و خودمو توی آینه دیدم : اومم
..:خیلی بهت میاد
ک..کی بود؟ وایییی نه .... این عادی نیست ..... نکنه چیزایی که تو ذهنم میگم رو خودم بلند تکرار میکنم ؟
×کوئین بزار بیام تو
÷باشه بیا
×میشه امشب پیش تو بخوابم
÷باز خیالاتی شدی دختر
× خواهش میکنم
÷نه نمیشه
×باشه ببخشید
پارت اول
با صدای الارم گوشیم بلند شدم ، خاموشش کردم و به سمت آشپزخونه رفتم . من دانشجو هستم و با یه دختری به نام کوئینی زندگی میکنم و اسمم ملورین.
قهوه آماده کردم و به سمت اتاق کوئینی رفتم تا بیدارش کنم .
×کوئین بیدار شو ، دیرمون میشه ها
÷الان بلند میشم
ویو موقع رفتن
×لباسمو پوشیدم و توی آینه خودمو نگاه کردم: تو خیلی خوشگلی
..: توهم خیلی خوشگلی
×چ..چی .. کوئینی تویی ؟
همون لحظه کویینی از دم در صدام کرد
÷ملورین بیا دیگه (داد از راه دور ...خودتون یجور تصور کنین)
×ولش کن حتما خیالاتی شدم *بدو رفتم و سوار ماشین شدم .
ویو تو مدرسه موقع ناهار :
×کوئین
÷بله
×تو امروز بهم گفتی چقدر خوشگلی
÷باز خیالاتی شدی ، بس کن
×آخه یکی بهم گف...
÷باشه اصلا تو فرض کن من گفتم .
×(بهش حق میدادم که اینطوری باهام رفتار کنه دیشب که باید استراحت میکرد من صدای در شنیدم و جیغ زدم البته حتی لوت موقع هم خیالاتی شده بودم )
÷بهش انقدر فکر نکن ، بلند شو جمع کن بریم خونه .
×باشه
ویو تو خونه ( خیلیم با حوصله ام)
÷ملورین خانم کیم گفت که این هفته رو دیکه نمیریم دانشگاه.
×چی(تعجب) برای چی
÷میگن که یه قاتل دزدکی وارد خوابگاه دخترا شده و هنوز پیداش نکردن، برای امنیت نمیریم دانشگاه .
×واییی .....
÷من میرم بخوابم البته امیدوارم بزاری که بخوابم .
×لبخند ضایعی زدم و به سمت اتاقم رفتم .
د..در کمدم چرا بازه ...حتما کوئینی چیزی برداشته .
روی تخت خودمو رها کردم ... گوشیمو روشن کردم این خبر همه جا پخش شده بود .
هوفف ... حوصله ی خونه رو ندارم چند روز دیگه هم تولد کوئینی پس میرم خرید .
به سمت پارکینگ رفتم ، درسته ماشین کوئینی ولی خب .
ویو تو خونه
÷اوه سلام کجا بودی؟
×خب رفته بودم خرید
÷مگه بهت نمیگم خطرناکه بعد تو پاشدی رفتی خرید ...کله شق
×رفتم داخل اتاقم و لباسمو عوض کردم و یه لباس راحت پوشیدم و خودمو توی آینه دیدم : اومم
..:خیلی بهت میاد
ک..کی بود؟ وایییی نه .... این عادی نیست ..... نکنه چیزایی که تو ذهنم میگم رو خودم بلند تکرار میکنم ؟
×کوئین بزار بیام تو
÷باشه بیا
×میشه امشب پیش تو بخوابم
÷باز خیالاتی شدی دختر
× خواهش میکنم
÷نه نمیشه
×باشه ببخشید
۴۳۰
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.