تپش قلب پارت ۶۵
بردمش بیمارستان دکترا اومدن بردنش بعد چند دقیقه دکتر اومد من:د د دکتر زن من حالش خوبه دکتر:یسری آزمایش گرفتیم تبریک میگم من:چیو دکتر:همسرتون یک ماهه که حاملس(اما اون دوست دخترشه😐😐😂🤣😂🤣) من:چ چ چ چ چی حامله میتونم ببینمش دکتر:بله سریع رفتم تو انگار خودشم فهمیده بود رفتم تو من:یورا یورا:جونگ کوک رفتم بغلش کردم من:حتما توهم شنیدی یورا:آره شنیدم از تو بغلش اومدم بیرون یورا:جونگ کوک فکر نمیکنی یکم زوده برا بچه دار شدن آخه من که زن و شوهر نیستیم من:مشکلی نیست ازدواج میکنیم من این بچه رو میخوام یورا فهمیدی یورا:خیله خوب دستشو رو صورتم گذاشت دستشو گرفتم و بوسیدمو گرفتم تو دستم رفتم سراغ لباش و لباشو یه کوچولو بوسیدم و جدا شدم من:خیلی دوست دارم یورا:منم همینطور
یک هفته بعد
باهم قراره ازدواج گذاشتیم به تهیونگ و بقیه پسرام گفتیم که قراره ازدواج کنیم جونگ کوک تویه جای قشنگ ازم خواستگاری کرد و منم قبول کردم (متاسفانه به دلیل حاملگی یورا ما نمی تونیم شب بعد عروسی مثبت ۱۸ بزاریم بعد اینکه بچه مرد😐😂😂😂🤣شعتتت) یک ماه بعدش باهم ازدواج کردیم من الان دو ماهمه فقط باهم ازدواج کردیم با لباس عروس تو خونه میچرخیدم خسته شده بودم کوک:یورا برو بشین چرا راه میری خسته میشی من:جونگ کوک میخوام لباس عروسمو درارم کوک:بیا برات درش بیارم رفتم زیپ پشتشو باز کرد رفتم لباسمو عوض کردم جمعم کردم
یک هفته بعد
باهم قراره ازدواج گذاشتیم به تهیونگ و بقیه پسرام گفتیم که قراره ازدواج کنیم جونگ کوک تویه جای قشنگ ازم خواستگاری کرد و منم قبول کردم (متاسفانه به دلیل حاملگی یورا ما نمی تونیم شب بعد عروسی مثبت ۱۸ بزاریم بعد اینکه بچه مرد😐😂😂😂🤣شعتتت) یک ماه بعدش باهم ازدواج کردیم من الان دو ماهمه فقط باهم ازدواج کردیم با لباس عروس تو خونه میچرخیدم خسته شده بودم کوک:یورا برو بشین چرا راه میری خسته میشی من:جونگ کوک میخوام لباس عروسمو درارم کوک:بیا برات درش بیارم رفتم زیپ پشتشو باز کرد رفتم لباسمو عوض کردم جمعم کردم
۱۲.۳k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.