عشقی در افسانه ها پارت ۱۷
از حمایت ممنونم
دراکن داشت مایکی رو کنترل میکرد
مانا و لونا میگفتن دعوا دعوا
میتسویا میخواست دهن این دوتا رو ببنده
که یه دفعه گیومی دوتا دستاشو کوبید به هم
(چطوری دست میزنن)
بعد انقدر با قدرت دو تا کف دستاشو کوبیده بود به هم که موهاتون رو هوا شناور شد
گیومی: بِسِمِ الله الرِحِمنِ الرِحیمِ
خجالت بکشید اون عرقها رو بذارید زمین برید نمازاتونو بخونید
بعد یه دفعه تو و سانمی میزدی زیر خنده
کوکوشیبو: اینا نیاز ندارن که چیزی بخورن تا مست شن بعد از تنفس اکسیژن خود به خود مست میشن
گنیای بدبختم داشت شما رو از رو زمین جمع میکرد
تو سانمی روی زمین نشستین
ا.ت:یه فکر به سرم زد
سانمی:منم همینطور
سانمی:میگم ما پسرا پاشیم بریم استخر آب گرم
ا.ت:خوب فکر منم این بود که ما دخترا بریم تو باغ اینجا قدم بزنیم
همه با هم گفتن:با نظرتون موافقیم
[از این جا به بعد جالب میشه]
شما دخترا یعنی شینوبو_میتسوری_ا.ت_مانا_لونا_هینا و اما رفتید داخل باغ و رو چمن ها نشستین
اما:این جا چه قشنگ هستش
[بچهها باغ دورش پر از درخته و زمینم چمن هست بیشتر جاهای زمین هم انواع اقسام گل ها رشد کردن]
ا.ت آره اینجا خیلی قشنگه
شینوبو:دختر هر وقت ناراحتیم یا بیکاریم میایم اینجا میشینیم
مانا و لونا سمت شما:خانم ببخشید شما بلدید تاج گل درست کنید
ا.ت:آره چرا که نه بیاید همگی اینجا بشینید بهتون یاد بدم چطوری
و بله شما نشستید و به همه یاد دادید چطوری تا چه گل درست کنند داخل باغ شما با خودتون که سبد پر از خوراکی آورده بودید خوراکیها رو خوردید و درباره کراشاتون یعنی دراکن مایکی اوبانای تومیکا غیبت کردین
ویو پسرا
سانمی:آخیش بدنم سرحال اومد
باجی برادران تسوگیکونی مویچیرو و گیو چون مو هاشون بلند بود بالای سرشون گوجهیی بسته بودن و میخندیدن
مایکی داشت بلند بلند دراکن رو مسخره میکرد
که یه دفعه دراکن و مایکی شروع کردن به گیس گیس کشی
تاکهمیچی هم سعی میکرد آرومشون کنه بقیه هم داشتن از استخر آب گرم فیض میبردند
تنگن در گوش گیو گفت: میگم گیو میای سر به سر سانمی بزاریم
گیو: ببینم از زندگی سیر شدی
دفعه پیش که کتکمون زد یادت رفته نه
چیفویو:مگه کتکتون میزنه؟
تنگن: روزی ۱۰۰ بار هر کسی که دلش بخواد کتک میزنه
گیو: البته به غیر از ا.ت چون خیلی دوسش داره
تنگن:گیو بیا دیگه هر اتفاقی افتاد میگیم تقصیر هر دوتامونه
گیو:یادتون باشه وقتی مردیم سر قبرمون بستنی پخش کنید
بقیه:باشه
سانمی چشماشو بسته بود داشت از استخر آب گرم فیض میبرد که گیو با سرعت جت با آرنج رفت تو شکم سانمی
سانمی:آیییییی تومییکااا پدصگگگگ مادر_________ [سانسور صدا و سیما تقدیم میکند]
به نظرتون چه بلایی سر تنگن و گیو میاد
حمایت یادتون نره
دراکن داشت مایکی رو کنترل میکرد
مانا و لونا میگفتن دعوا دعوا
میتسویا میخواست دهن این دوتا رو ببنده
که یه دفعه گیومی دوتا دستاشو کوبید به هم
(چطوری دست میزنن)
بعد انقدر با قدرت دو تا کف دستاشو کوبیده بود به هم که موهاتون رو هوا شناور شد
گیومی: بِسِمِ الله الرِحِمنِ الرِحیمِ
خجالت بکشید اون عرقها رو بذارید زمین برید نمازاتونو بخونید
بعد یه دفعه تو و سانمی میزدی زیر خنده
کوکوشیبو: اینا نیاز ندارن که چیزی بخورن تا مست شن بعد از تنفس اکسیژن خود به خود مست میشن
گنیای بدبختم داشت شما رو از رو زمین جمع میکرد
تو سانمی روی زمین نشستین
ا.ت:یه فکر به سرم زد
سانمی:منم همینطور
سانمی:میگم ما پسرا پاشیم بریم استخر آب گرم
ا.ت:خوب فکر منم این بود که ما دخترا بریم تو باغ اینجا قدم بزنیم
همه با هم گفتن:با نظرتون موافقیم
[از این جا به بعد جالب میشه]
شما دخترا یعنی شینوبو_میتسوری_ا.ت_مانا_لونا_هینا و اما رفتید داخل باغ و رو چمن ها نشستین
اما:این جا چه قشنگ هستش
[بچهها باغ دورش پر از درخته و زمینم چمن هست بیشتر جاهای زمین هم انواع اقسام گل ها رشد کردن]
ا.ت آره اینجا خیلی قشنگه
شینوبو:دختر هر وقت ناراحتیم یا بیکاریم میایم اینجا میشینیم
مانا و لونا سمت شما:خانم ببخشید شما بلدید تاج گل درست کنید
ا.ت:آره چرا که نه بیاید همگی اینجا بشینید بهتون یاد بدم چطوری
و بله شما نشستید و به همه یاد دادید چطوری تا چه گل درست کنند داخل باغ شما با خودتون که سبد پر از خوراکی آورده بودید خوراکیها رو خوردید و درباره کراشاتون یعنی دراکن مایکی اوبانای تومیکا غیبت کردین
ویو پسرا
سانمی:آخیش بدنم سرحال اومد
باجی برادران تسوگیکونی مویچیرو و گیو چون مو هاشون بلند بود بالای سرشون گوجهیی بسته بودن و میخندیدن
مایکی داشت بلند بلند دراکن رو مسخره میکرد
که یه دفعه دراکن و مایکی شروع کردن به گیس گیس کشی
تاکهمیچی هم سعی میکرد آرومشون کنه بقیه هم داشتن از استخر آب گرم فیض میبردند
تنگن در گوش گیو گفت: میگم گیو میای سر به سر سانمی بزاریم
گیو: ببینم از زندگی سیر شدی
دفعه پیش که کتکمون زد یادت رفته نه
چیفویو:مگه کتکتون میزنه؟
تنگن: روزی ۱۰۰ بار هر کسی که دلش بخواد کتک میزنه
گیو: البته به غیر از ا.ت چون خیلی دوسش داره
تنگن:گیو بیا دیگه هر اتفاقی افتاد میگیم تقصیر هر دوتامونه
گیو:یادتون باشه وقتی مردیم سر قبرمون بستنی پخش کنید
بقیه:باشه
سانمی چشماشو بسته بود داشت از استخر آب گرم فیض میبرد که گیو با سرعت جت با آرنج رفت تو شکم سانمی
سانمی:آیییییی تومییکااا پدصگگگگ مادر_________ [سانسور صدا و سیما تقدیم میکند]
به نظرتون چه بلایی سر تنگن و گیو میاد
حمایت یادتون نره
۱۱.۵k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.