پدر روژینا گفت
پدر روژینا گفت
تو عاشقی و ما ایرانی ها با عاشق غریبه نیستیم ولی از تو تعجب میکنم
تو که یک جوان تحصیل کرده ای چرا
چگونه دو نفر که هیچ شباهتی به هم ندارند می توانند باعث خوشبختی هم باشند . بودن شما کنار هم یعنی اغاز درد و دعوا ....
عشق تو چند ماه بعد از عروسی فروکش می کند . و انگاه اول ازار و شکنجه دختر من است امروز عاشقی و چند شب که گذاشت تکراری میشود و رهایش میکنی
به بهانه اینکه او اعتقادات مرا ندارد .
عشق تو عاقلانه نیست من ان را عشق نمیدانم هوس ی است زود گذر
سرت را بگیر و به راه خودت برو ....
استاد از پدر رو حانی اجازه گرفت
و گفت نگرانی شما را درک میکنم
ولی از لحاظ عشق نبودن و تکراری شدن
باید بگویم من رژینا را در میان دختران زیادی که همکار و کارمند و دانشجویم بوده اند انتخاب کرده ام .
و بر عکس انچه شما فرمودی
هیچ وجه اختلافی نداریم
هر چه هست اشتراک است و تفاهم
من خوشحالی و شادی او را می خواهم و او هم خوشحالی و شادی مرا
من رژینا را می شناسم از تفکرات و عقایدش اگاهم ... هیچ اختلافی میان ما نیست که جای نگرانی باشد
شخصی گفت
وای میگویی رژینا مسلمان شده ؟
چه درد و مصیبتی بالاتر ازین که تو باعث گمراهی و انحراف رژینا شده باشی
قبل از انکه سروصدا زیاد شود و کسی بخواهد سواستفاده کند
رژینا با شهامتی که از استاد میگرفت رفت کنار استاد ایستاد و با احاره از پدر گفت نه من گمراه نشده ام و نه خیال گمراهی دارم
من پیرو مسیح هستم و به مسبح افتخار مبکنم
مگر مسیح نفرمود قضاوت نکنید تا قضاوت نشوید .
انکه قضاوت کند به ملکوت راه نمی یابد ...بگذارید استادم حرفش تمام شود.
اگر برای داشتن من تغییر اعتقادات مرا می خواست انچنان پاسخی به او می دادم که نامم را برای همیشه فراموش کند
او هیچ گاه از من اعتقاداتم را نخواسته بلکه بر عکس در کلاس درس سالهاست که از من میخواهد در پیروی از مسیح به جان و دل بگوشم . شاید استادم مسلمان باشد ولی شیعه است و پیرو حسین برادر ابوالفضل که برای اکثریت شما قابل احترام است و تکریم
حسین ی که در اکرام ایرانیان سنگ تمام گذاشت و با ازدواج با دختر پادشاه ایران باعث شد که خاندان یزگرد با خاندان رسالت یکی شده و از هحوم اعراب مصون بمانند
استادم عشق را از حسین ی آموخته است که چون مسیح توسط یهودای قومش به صلیب کشیده شد و سرش به بالای چلیپا رفت
استادم عاشق حسین ی است که انچنان وهب را که هم کیش ما و پیرو مسیح بود تکریم کرد و عاشق خویش ساخت
که وهب و مادر و همسرش تا پای جان به عشق او جان دادند
استادم پیرو ان حسین است که مادرش فاطمه و پدرش امیرالمونین حاضر به نفرین مسیحیان نشدند و برای انان رحمت خواستند
استادم پیرو ابوالفضل است که
پایان ۳۹
تو عاشقی و ما ایرانی ها با عاشق غریبه نیستیم ولی از تو تعجب میکنم
تو که یک جوان تحصیل کرده ای چرا
چگونه دو نفر که هیچ شباهتی به هم ندارند می توانند باعث خوشبختی هم باشند . بودن شما کنار هم یعنی اغاز درد و دعوا ....
عشق تو چند ماه بعد از عروسی فروکش می کند . و انگاه اول ازار و شکنجه دختر من است امروز عاشقی و چند شب که گذاشت تکراری میشود و رهایش میکنی
به بهانه اینکه او اعتقادات مرا ندارد .
عشق تو عاقلانه نیست من ان را عشق نمیدانم هوس ی است زود گذر
سرت را بگیر و به راه خودت برو ....
استاد از پدر رو حانی اجازه گرفت
و گفت نگرانی شما را درک میکنم
ولی از لحاظ عشق نبودن و تکراری شدن
باید بگویم من رژینا را در میان دختران زیادی که همکار و کارمند و دانشجویم بوده اند انتخاب کرده ام .
و بر عکس انچه شما فرمودی
هیچ وجه اختلافی نداریم
هر چه هست اشتراک است و تفاهم
من خوشحالی و شادی او را می خواهم و او هم خوشحالی و شادی مرا
من رژینا را می شناسم از تفکرات و عقایدش اگاهم ... هیچ اختلافی میان ما نیست که جای نگرانی باشد
شخصی گفت
وای میگویی رژینا مسلمان شده ؟
چه درد و مصیبتی بالاتر ازین که تو باعث گمراهی و انحراف رژینا شده باشی
قبل از انکه سروصدا زیاد شود و کسی بخواهد سواستفاده کند
رژینا با شهامتی که از استاد میگرفت رفت کنار استاد ایستاد و با احاره از پدر گفت نه من گمراه نشده ام و نه خیال گمراهی دارم
من پیرو مسیح هستم و به مسبح افتخار مبکنم
مگر مسیح نفرمود قضاوت نکنید تا قضاوت نشوید .
انکه قضاوت کند به ملکوت راه نمی یابد ...بگذارید استادم حرفش تمام شود.
اگر برای داشتن من تغییر اعتقادات مرا می خواست انچنان پاسخی به او می دادم که نامم را برای همیشه فراموش کند
او هیچ گاه از من اعتقاداتم را نخواسته بلکه بر عکس در کلاس درس سالهاست که از من میخواهد در پیروی از مسیح به جان و دل بگوشم . شاید استادم مسلمان باشد ولی شیعه است و پیرو حسین برادر ابوالفضل که برای اکثریت شما قابل احترام است و تکریم
حسین ی که در اکرام ایرانیان سنگ تمام گذاشت و با ازدواج با دختر پادشاه ایران باعث شد که خاندان یزگرد با خاندان رسالت یکی شده و از هحوم اعراب مصون بمانند
استادم عشق را از حسین ی آموخته است که چون مسیح توسط یهودای قومش به صلیب کشیده شد و سرش به بالای چلیپا رفت
استادم عاشق حسین ی است که انچنان وهب را که هم کیش ما و پیرو مسیح بود تکریم کرد و عاشق خویش ساخت
که وهب و مادر و همسرش تا پای جان به عشق او جان دادند
استادم پیرو ان حسین است که مادرش فاطمه و پدرش امیرالمونین حاضر به نفرین مسیحیان نشدند و برای انان رحمت خواستند
استادم پیرو ابوالفضل است که
پایان ۳۹
۳.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.