پارت ۴
پارت ۴
ویو جین
میخواستم برم که دستم توسط به نفر کشیده شد ... برگشتم ببینم کیه ، که فهمیدم جیمینه ، دوست نامجون
برام عجیب بود .. چی شده ؟؟
(جین+ ، جیمین-)
-میشه ... میشه یه لحظه بیای دنبالم؟
+ برا .. برا چی؟(تعجب)
-کارت دارم :)
+(یعنی چیکار میتونه داشته باشه؟) باشه
دنبالش رفتم که منو برد پشت میز نامجون
چرا آخه؟؟ منتظر بودم ببینم تهش چی میشه ؟ رفتیم جلو تر که نامی رو دیدم
وای نه دوباره نه ... الان دوباره قلبم از شدت جذابیتش وایمیسته
منو برد اونجا و خودش رفت بیرون
ودف /:
الان فقط من و نام اینجا بودیم ..
اومدم برم جلو که خب از شانس نمیدونم خوبم یا بدم پام به پام گفت شب بخیر( یه چی دیگه|: ) و صاف رفتم تو بغل نامجونی .. چه بغل آرامش بخشی داره... من ، دیگه واقعا نمیتونم
همین برای شل شدن من کافی بود...
÷حالت خوبه؟(تعجب و خجالت)
+ لطفاً دو دقیقه همینجور بمون
÷(تو شک و تعجب)
ویو نامی
رفته بودم که سفارش ها رو بگیرم ، یه آقایی رو کنارش دیدم ، اما بعداً متوجه شدم که شریکن ...
نمیتونستم دیگه ، باید بهش اعتراف کنم
پس به جیمینی گفتم که بکشونتش پشت میزم ...
منتظر بودم که باهم اومدن..
جیمین رفت و تو اون وضعیت تنهام گذاشت ، ایششششش
اومد بیاد جلو که پاهاش به هم گره خورد و افتاد تو بغلم ...
حسش بینظیر بود
گفت که همونطور بمونم
یکم به اعترافم امیدوار شدم (😂)
بعد حدود ۵ مین از بغلم اومد بیرون و نگاهم کرد ، با حسی که میشد فهمید از سر خجالته گفت
+ب...ببخشید ، اما خیلی دلم گیر این بغل بود..
ویو جین
خیتتتتتتت ، این چه زری بود من زدمم
دلم گیر این بغل بود؟؟؟ ضایع شدم رفتتتتتت ، حالا چی در موردم فکر میکنه ؟ هولم؟ عاشق این چیزام ؟ چیییی؟( بچه ها این فقط فیکه 😁 )
÷گیر این بغل؟(نگاه های شیطانی و بم)
+من... خب... من ، یکم خسته بودم و از این نظر دلم بغل میخواست(تعجب و خجالت)
÷باشه (نگاه شیطانی و خمار)
+چیشدی؟ من که گفتم منظور....
حرفم با کاری که کرد نصفه موند . مطمئنم قلبم نمیزنه ..
ویو نامجون
نمیدونم چرا بعد اون حرفش هم امیدوار شدم ، هم تحریک ...
دیگه نمیشه (😈)
پس سریعا حرفش رو با یه بوسه قطع کردم ... اول فقط لبم رو لباش بود ، اما بعدش شروع کردم به مک زدن .. بهترین طعمی که تو عمرم خوردم بود..
نمیتونستم ازش دل بکنم .. با حرکات صورتم و سرم و با کمک دستام به سمت دیوار پشتش هلش دادم ...
چسبید به دیوار ، معلومه هنوز تو شکه
یه گاز از لب پایینش گرفتم که مجبور به همراهی شه، واقعا کارام دست خودم نبود...
ویو جین
اولش لباش فقط رو لبام بود، اما بعد شروع کردم به مکیدن ، منو چسبوند به دیوار پشتم و مک های عمیق تری میزد
با گازی که از لب پایینم گرفت فهمیدم میخواد همکاری کنم...
چه دلیلی داشت باهاش همکاری نکنم؟؟ خودم هم میخواستم نمیشد...
ویو جین
میخواستم برم که دستم توسط به نفر کشیده شد ... برگشتم ببینم کیه ، که فهمیدم جیمینه ، دوست نامجون
برام عجیب بود .. چی شده ؟؟
(جین+ ، جیمین-)
-میشه ... میشه یه لحظه بیای دنبالم؟
+ برا .. برا چی؟(تعجب)
-کارت دارم :)
+(یعنی چیکار میتونه داشته باشه؟) باشه
دنبالش رفتم که منو برد پشت میز نامجون
چرا آخه؟؟ منتظر بودم ببینم تهش چی میشه ؟ رفتیم جلو تر که نامی رو دیدم
وای نه دوباره نه ... الان دوباره قلبم از شدت جذابیتش وایمیسته
منو برد اونجا و خودش رفت بیرون
ودف /:
الان فقط من و نام اینجا بودیم ..
اومدم برم جلو که خب از شانس نمیدونم خوبم یا بدم پام به پام گفت شب بخیر( یه چی دیگه|: ) و صاف رفتم تو بغل نامجونی .. چه بغل آرامش بخشی داره... من ، دیگه واقعا نمیتونم
همین برای شل شدن من کافی بود...
÷حالت خوبه؟(تعجب و خجالت)
+ لطفاً دو دقیقه همینجور بمون
÷(تو شک و تعجب)
ویو نامی
رفته بودم که سفارش ها رو بگیرم ، یه آقایی رو کنارش دیدم ، اما بعداً متوجه شدم که شریکن ...
نمیتونستم دیگه ، باید بهش اعتراف کنم
پس به جیمینی گفتم که بکشونتش پشت میزم ...
منتظر بودم که باهم اومدن..
جیمین رفت و تو اون وضعیت تنهام گذاشت ، ایششششش
اومد بیاد جلو که پاهاش به هم گره خورد و افتاد تو بغلم ...
حسش بینظیر بود
گفت که همونطور بمونم
یکم به اعترافم امیدوار شدم (😂)
بعد حدود ۵ مین از بغلم اومد بیرون و نگاهم کرد ، با حسی که میشد فهمید از سر خجالته گفت
+ب...ببخشید ، اما خیلی دلم گیر این بغل بود..
ویو جین
خیتتتتتتت ، این چه زری بود من زدمم
دلم گیر این بغل بود؟؟؟ ضایع شدم رفتتتتتت ، حالا چی در موردم فکر میکنه ؟ هولم؟ عاشق این چیزام ؟ چیییی؟( بچه ها این فقط فیکه 😁 )
÷گیر این بغل؟(نگاه های شیطانی و بم)
+من... خب... من ، یکم خسته بودم و از این نظر دلم بغل میخواست(تعجب و خجالت)
÷باشه (نگاه شیطانی و خمار)
+چیشدی؟ من که گفتم منظور....
حرفم با کاری که کرد نصفه موند . مطمئنم قلبم نمیزنه ..
ویو نامجون
نمیدونم چرا بعد اون حرفش هم امیدوار شدم ، هم تحریک ...
دیگه نمیشه (😈)
پس سریعا حرفش رو با یه بوسه قطع کردم ... اول فقط لبم رو لباش بود ، اما بعدش شروع کردم به مک زدن .. بهترین طعمی که تو عمرم خوردم بود..
نمیتونستم ازش دل بکنم .. با حرکات صورتم و سرم و با کمک دستام به سمت دیوار پشتش هلش دادم ...
چسبید به دیوار ، معلومه هنوز تو شکه
یه گاز از لب پایینش گرفتم که مجبور به همراهی شه، واقعا کارام دست خودم نبود...
ویو جین
اولش لباش فقط رو لبام بود، اما بعد شروع کردم به مکیدن ، منو چسبوند به دیوار پشتم و مک های عمیق تری میزد
با گازی که از لب پایینم گرفت فهمیدم میخواد همکاری کنم...
چه دلیلی داشت باهاش همکاری نکنم؟؟ خودم هم میخواستم نمیشد...
۱.۶k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.