◓ 𝚖𝚊𝚜𝚝𝚎𝚛 𝚊𝚗𝚍 𝚜𝚕𝚊𝚟𝚎◒
◓ 𝚖𝚊𝚜𝚝𝚎𝚛 𝚊𝚗𝚍 𝚜𝚕𝚊𝚟𝚎◒
𝚙𝚊𝚛𝚝6
ات ویو
که یاد بیسیم گوشم افتادم و به دروغ
=ارباب بیسیمم داره صدا میده
&از کدوم اتاق؟
=از اتاق پرنسس
گوششو به بیسیم گوشم نزدیک کردم که واقعا صدا داد
&میتونی بری اما
به صورتم نزدیک شد
&حواست بود تو این مدت به چشمام نگاه میکردی هیم؟
تهیونگ ویو
نگاشو داد به لبم که مثلا چشم تو چشم نشیم
خیلی آروم لبمو روی لبش قرار دادم و چند تا م.ک زدم تو این چند ثانیه همش زیرم وول میخورد کهباز صدای بیسیمش بلند شد
ازش جدا شدمو بلند شدم
سریع بلند شدو رو به روم وایستادو تعظیم کرد و با سرعت رفت کنار درو قفلو باز کرد و رفت بیرون
ات ویو
رفتم دم در اتاق هلنا و در زدم
هلنا. بیا تو
درو باز کردمو پشت سرم بستمو تعظیم کوچیکی کردم
هلنا. چرا دیر کردی
=برادرتون کارم داشت.. کاری داشتین
هلنا. میخواستم بپرسم که... چرا اونجا واستادی بیا پیشم
=بله؟!
هلنا. بیا پیشم.. کنارم.. روی تخت دیه
رفتم و با آرومی نشتم رو تخت
هلنا. میخواستم بپرسم که میشه.. میشه باهم دوست باشیم
=ا اما پرنسس من یهـ...
هلنا. یه خدمتکاری.. میدونم مگه خدمتکارا دل ندارن خواهش
=اما پدرتونـ.
هلنا. قایمکی این یه دستوره
=چشم
هلنا. عهه اینجوری حرف نزن دیه من تو دیگه دوستیم
=باشه
هلنا. حالا بیا از هم دیگه چیزی بپرسیم و باید حرف راستو بگیم
=باشه
هلنا. خب اول من اول اینکهه آمم چرا تو خدمتکار ویژه ای شدی
=بخاطر اعتمادو ادبی که مادرم قبل از من داشته بخاطر همین و قبل از من مادرم خدمتکار ویژه بوده
هلنا. اوو
=خب آمم چه حسی داره همچین زندگی داری
هلنا. یکم زیادرویه
=چیش زیادرویه؟
هلنا. اینکه نباید هرکاریو انجام بدمو باید با دوتا کله گنده بریم بیرون و هرجایی نمیشه رفت
=کله گنده؟
هلنا. آره دیگه منظورم بادیگاردامه
خندم گرفت
=خب خوبیش اینه که مقام بالایی دارینو لباسای زیادو رنگی ولی من چی یه برده سیاه سفید
که بیسیمم صدا داد
=آا من باید برم
بلند شدمو تعظیم کردم
=خوشحال شدم که باهاتون حرف زدم
رفتم بیرونو درو بستم
باید میرفتم آشپزخونه تا شام درست کنیم کی وقت شام شد!
آجوما. آ بلاخره اومدی
=بله کاری هست انجام بدم؟
آجوما. آره اون لیوانای های توی سینی رو که مامانت داره با آبمیوه پر میکنه رو ببر برای مهمونا
مهمون؟ برای همینه دارن شامو زود آماده میکنن
رفتم کنار مامانم
مامان. اینم آخریش.. ات سرو وضعتو درست کن و مراقب با..
=مراقب باشم که کسی اذیتم نکنه.. باشه مامان میدونم
یه تکونی به دامنم دادمو سینیو از دست مامانم گرفتم و به سمت حال قدم برداشتم دیدم دارن میخندن و.. ارباب جوان هم نشسته اما پشتش به من بود
ارباب. آا ات بیار اینجا
سرمو انداختم پایینو به همشون از نوشیدنی دادم
و یه گوشه وایستادم
𝚙𝚊𝚛𝚝6
ات ویو
که یاد بیسیم گوشم افتادم و به دروغ
=ارباب بیسیمم داره صدا میده
&از کدوم اتاق؟
=از اتاق پرنسس
گوششو به بیسیم گوشم نزدیک کردم که واقعا صدا داد
&میتونی بری اما
به صورتم نزدیک شد
&حواست بود تو این مدت به چشمام نگاه میکردی هیم؟
تهیونگ ویو
نگاشو داد به لبم که مثلا چشم تو چشم نشیم
خیلی آروم لبمو روی لبش قرار دادم و چند تا م.ک زدم تو این چند ثانیه همش زیرم وول میخورد کهباز صدای بیسیمش بلند شد
ازش جدا شدمو بلند شدم
سریع بلند شدو رو به روم وایستادو تعظیم کرد و با سرعت رفت کنار درو قفلو باز کرد و رفت بیرون
ات ویو
رفتم دم در اتاق هلنا و در زدم
هلنا. بیا تو
درو باز کردمو پشت سرم بستمو تعظیم کوچیکی کردم
هلنا. چرا دیر کردی
=برادرتون کارم داشت.. کاری داشتین
هلنا. میخواستم بپرسم که... چرا اونجا واستادی بیا پیشم
=بله؟!
هلنا. بیا پیشم.. کنارم.. روی تخت دیه
رفتم و با آرومی نشتم رو تخت
هلنا. میخواستم بپرسم که میشه.. میشه باهم دوست باشیم
=ا اما پرنسس من یهـ...
هلنا. یه خدمتکاری.. میدونم مگه خدمتکارا دل ندارن خواهش
=اما پدرتونـ.
هلنا. قایمکی این یه دستوره
=چشم
هلنا. عهه اینجوری حرف نزن دیه من تو دیگه دوستیم
=باشه
هلنا. حالا بیا از هم دیگه چیزی بپرسیم و باید حرف راستو بگیم
=باشه
هلنا. خب اول من اول اینکهه آمم چرا تو خدمتکار ویژه ای شدی
=بخاطر اعتمادو ادبی که مادرم قبل از من داشته بخاطر همین و قبل از من مادرم خدمتکار ویژه بوده
هلنا. اوو
=خب آمم چه حسی داره همچین زندگی داری
هلنا. یکم زیادرویه
=چیش زیادرویه؟
هلنا. اینکه نباید هرکاریو انجام بدمو باید با دوتا کله گنده بریم بیرون و هرجایی نمیشه رفت
=کله گنده؟
هلنا. آره دیگه منظورم بادیگاردامه
خندم گرفت
=خب خوبیش اینه که مقام بالایی دارینو لباسای زیادو رنگی ولی من چی یه برده سیاه سفید
که بیسیمم صدا داد
=آا من باید برم
بلند شدمو تعظیم کردم
=خوشحال شدم که باهاتون حرف زدم
رفتم بیرونو درو بستم
باید میرفتم آشپزخونه تا شام درست کنیم کی وقت شام شد!
آجوما. آ بلاخره اومدی
=بله کاری هست انجام بدم؟
آجوما. آره اون لیوانای های توی سینی رو که مامانت داره با آبمیوه پر میکنه رو ببر برای مهمونا
مهمون؟ برای همینه دارن شامو زود آماده میکنن
رفتم کنار مامانم
مامان. اینم آخریش.. ات سرو وضعتو درست کن و مراقب با..
=مراقب باشم که کسی اذیتم نکنه.. باشه مامان میدونم
یه تکونی به دامنم دادمو سینیو از دست مامانم گرفتم و به سمت حال قدم برداشتم دیدم دارن میخندن و.. ارباب جوان هم نشسته اما پشتش به من بود
ارباب. آا ات بیار اینجا
سرمو انداختم پایینو به همشون از نوشیدنی دادم
و یه گوشه وایستادم
۵.۱k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.