𝐏𝐀𝐑𝐓 ³⁵
عمیق مثل دریا ( ᎠᎬᎬᏢ ᏞᏆᏦᎬ ͲᎻᎬ ՏᎬᎪ)𝐏𝐀𝐑𝐓 ³⁵
+ ممنونم ازت .
هاری ویو:
تبم چرا پایین نمیومد باصدای دادی کهاومد از اتاق اومدم بیرون هوسوک بود سریع خودم رو رسوندم پایین + خودم خواستم _ هوسوک چی خودت خواستی از دیشب تا حالا کلی خون از دست دادی تبت مداوم میاد بالا و پایین ( با داد ) با گریه گفتم + مگه برات مهمه . ساکت شد + هه بقیه رو سرزنش نکن خودم خواستم بدن خودمه هر کاری میتونم باهاش بکنم میتونم برم خودکشی کنم میتونم با تفنگ بزنم تو قلبم میتونم برم خودمو بدم به دشمنات که بکشنم ولی تو چرا نگرانی _ بس کن ( با داد ) .سویی: بچه ها دعوا برای چی میکنین وای خدا دستت چی شده . میدونستم از دعوای من و هوسوک خوشحال شده _ سویی امروز تعطیله .سویی : میدونمامروز به عنوان دوست اومدم نهنماينده میشه بریم بیرون _ میرم لباسموعوض کنم میام هاری اس.... پریدموسط حرفش + امروز قراره با پسرا بریم بیرون آه میخوام لیا و هیونا و سارام رو هم دعوت کنم یه ابرو دادم بالا که تهیونگ گفت : ارع از قبل برنامه اش رو ریخته بودیم شما برین ....... هوسوک رفت حتی نپرسید سارام کیه + خب پسرا نمیخوام مزاحم استراحتتون بشم من میرم بیرون . جین : این قرص رو بگیر دو تا ازش بخور تبت میاد پایین و یه مسکن هم بخور + ممنونم لطفا سرزنشم نکنین خودم دوست داشتم بیام که گوه خوردم. یونگی: خوبه به گوه خوردنت اعتراف کردی . لبخندی زدم و رفتمسمت اتاقم از دست سویی خیلی عصبانی بودم............زخم دستم خوب شده بود لباسم رو پوشیدم ورفتم تو حیاط که سویی رو دیدم یه پوزخند زد و گفت : هع منم مثل تو بودم استایل هام اینطوری بود حتما هوسوک بخاطر همین انتخابت کرده + شرمنده ولی هر کی استایل خودشو داره یذره قرص تقویت کننده مغز بخور . بعد این حرفم سوار تاکسی که گرفته بودم و شدم راست میگفت شاید هوسوک منو از اون خراب شده نجات داده بود چون من شبیه اون بودم چون نمیتونست اون رو داشته باشه و با من اینکارو کرد......اشکام سرازیر شدن و گفتم + عشق من یک طرفه اس و همش بازیچهبودم
.......
+ ممنونم ازت .
هاری ویو:
تبم چرا پایین نمیومد باصدای دادی کهاومد از اتاق اومدم بیرون هوسوک بود سریع خودم رو رسوندم پایین + خودم خواستم _ هوسوک چی خودت خواستی از دیشب تا حالا کلی خون از دست دادی تبت مداوم میاد بالا و پایین ( با داد ) با گریه گفتم + مگه برات مهمه . ساکت شد + هه بقیه رو سرزنش نکن خودم خواستم بدن خودمه هر کاری میتونم باهاش بکنم میتونم برم خودکشی کنم میتونم با تفنگ بزنم تو قلبم میتونم برم خودمو بدم به دشمنات که بکشنم ولی تو چرا نگرانی _ بس کن ( با داد ) .سویی: بچه ها دعوا برای چی میکنین وای خدا دستت چی شده . میدونستم از دعوای من و هوسوک خوشحال شده _ سویی امروز تعطیله .سویی : میدونمامروز به عنوان دوست اومدم نهنماينده میشه بریم بیرون _ میرم لباسموعوض کنم میام هاری اس.... پریدموسط حرفش + امروز قراره با پسرا بریم بیرون آه میخوام لیا و هیونا و سارام رو هم دعوت کنم یه ابرو دادم بالا که تهیونگ گفت : ارع از قبل برنامه اش رو ریخته بودیم شما برین ....... هوسوک رفت حتی نپرسید سارام کیه + خب پسرا نمیخوام مزاحم استراحتتون بشم من میرم بیرون . جین : این قرص رو بگیر دو تا ازش بخور تبت میاد پایین و یه مسکن هم بخور + ممنونم لطفا سرزنشم نکنین خودم دوست داشتم بیام که گوه خوردم. یونگی: خوبه به گوه خوردنت اعتراف کردی . لبخندی زدم و رفتمسمت اتاقم از دست سویی خیلی عصبانی بودم............زخم دستم خوب شده بود لباسم رو پوشیدم ورفتم تو حیاط که سویی رو دیدم یه پوزخند زد و گفت : هع منم مثل تو بودم استایل هام اینطوری بود حتما هوسوک بخاطر همین انتخابت کرده + شرمنده ولی هر کی استایل خودشو داره یذره قرص تقویت کننده مغز بخور . بعد این حرفم سوار تاکسی که گرفته بودم و شدم راست میگفت شاید هوسوک منو از اون خراب شده نجات داده بود چون من شبیه اون بودم چون نمیتونست اون رو داشته باشه و با من اینکارو کرد......اشکام سرازیر شدن و گفتم + عشق من یک طرفه اس و همش بازیچهبودم
.......
۴۵.۲k
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.