اوه مای شامپاین پارت ³🍷💜
جیمین: آقای پارک منم...
جینا دوباره تا جیمین رو نگاه کرد محو چشم هاش شد(جیمین هم همین حسو داشت) جینا نمیدونست که چرا هربار این اتفاق براش میوفته، شاید عاشقش شده یا شاید تو زندگی قبلیش اونو دیده... جینا تو همین فکرا بود که یهو جیمین گفت:تو از این به بعد اینجا زندگی میکنی
جینا: چی؟ کی گفته از این به بعد قراره اینجا زندگی کنم من نمیخوام
جیمین: من دیگه خونتو خوردم و تو از الان دیگه مال منی.برو پایین غذات رو بخور بعد بیا اتاق من
جینا: اما...
جیمین وسط حرفش پرید و گفت:او راستی لباستم عوض کن خونی شده
و رفت...
جینا نگاهی به سر و وعضش انداخت و دید یقه ی لباسش خونیه،لباسشو عوض کرد غذاشو خورد و رفت اتاق جیمین.
جینا که اومد تو جیمین نتونست چشم از اون برداره. اون لباس خیلی به جینا میومد جیمین آروم از روی تخت بلند شد و به طرف جینا رفت سرشو کج کرد و به جینا گفت: حالا نوبت غذا خوردن منه
و فورا گردنش رو گاز گرفت. جینا خواست از درد جیغ بزنه اما تا اومد جیغ بکشه جیمین اونو بغل کرد و گذاشت روی تخت و بهش گفت: کاری میکنم دردت نیاد
دستش رو دور گردن جینا گذاشت و بعد آروم دندون هاش رو توی گردن جینا فرو کرد. خیلی حواسش بود که جینا دردش نیاد اما جینا کلا حواسش به دست جیمین بود. جیمین دندون هاش رو از گردن جینا در آورد و به اون نگاه کرد، هردو چشم تو چشم شده بودند. جینا روی تخت دراز کشیده بود و جیمین روی اون بود. همین طوری بودن تا جینا گفت:درد میکنه.
و بعد بی هوش شد.
جیمین اونو بلند کرد و برد توی یکی از اتاق ها روی تخت گذاشت. جینا مثل پر برای جیمین سبک بود. جیمین با یک دستمال نم دار خون گردن جینا رو پاک کرد. جیمین محو زیبایی جینا شده بود. خواست مو های جینا رو عقب بزنه که...
پچه ها پارت بعد رو فردا میزارم الان نصف شبه خونه ی دوستم دارم میخوابم همه خوابن بجز من😁
تازه اینجا آنتن نداره نت به زور کار میکنه معلوم نیست این الان بیاد یا نه😕 ولی ببخشید دیر گذاشتم😁
شب بخیر 😴💜🍷
جینا دوباره تا جیمین رو نگاه کرد محو چشم هاش شد(جیمین هم همین حسو داشت) جینا نمیدونست که چرا هربار این اتفاق براش میوفته، شاید عاشقش شده یا شاید تو زندگی قبلیش اونو دیده... جینا تو همین فکرا بود که یهو جیمین گفت:تو از این به بعد اینجا زندگی میکنی
جینا: چی؟ کی گفته از این به بعد قراره اینجا زندگی کنم من نمیخوام
جیمین: من دیگه خونتو خوردم و تو از الان دیگه مال منی.برو پایین غذات رو بخور بعد بیا اتاق من
جینا: اما...
جیمین وسط حرفش پرید و گفت:او راستی لباستم عوض کن خونی شده
و رفت...
جینا نگاهی به سر و وعضش انداخت و دید یقه ی لباسش خونیه،لباسشو عوض کرد غذاشو خورد و رفت اتاق جیمین.
جینا که اومد تو جیمین نتونست چشم از اون برداره. اون لباس خیلی به جینا میومد جیمین آروم از روی تخت بلند شد و به طرف جینا رفت سرشو کج کرد و به جینا گفت: حالا نوبت غذا خوردن منه
و فورا گردنش رو گاز گرفت. جینا خواست از درد جیغ بزنه اما تا اومد جیغ بکشه جیمین اونو بغل کرد و گذاشت روی تخت و بهش گفت: کاری میکنم دردت نیاد
دستش رو دور گردن جینا گذاشت و بعد آروم دندون هاش رو توی گردن جینا فرو کرد. خیلی حواسش بود که جینا دردش نیاد اما جینا کلا حواسش به دست جیمین بود. جیمین دندون هاش رو از گردن جینا در آورد و به اون نگاه کرد، هردو چشم تو چشم شده بودند. جینا روی تخت دراز کشیده بود و جیمین روی اون بود. همین طوری بودن تا جینا گفت:درد میکنه.
و بعد بی هوش شد.
جیمین اونو بلند کرد و برد توی یکی از اتاق ها روی تخت گذاشت. جینا مثل پر برای جیمین سبک بود. جیمین با یک دستمال نم دار خون گردن جینا رو پاک کرد. جیمین محو زیبایی جینا شده بود. خواست مو های جینا رو عقب بزنه که...
پچه ها پارت بعد رو فردا میزارم الان نصف شبه خونه ی دوستم دارم میخوابم همه خوابن بجز من😁
تازه اینجا آنتن نداره نت به زور کار میکنه معلوم نیست این الان بیاد یا نه😕 ولی ببخشید دیر گذاشتم😁
شب بخیر 😴💜🍷
۴.۹k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.