🍸🍵Beat🍵🍸○●V●○p.2
از حرکت تهیونگ کمی دستپاچه شد ولی چیزی نگفت و آروم صابون رو روی صورتش زد و بعدش با دست حصابی صورتش رو سابید
-ا/تتت پوستم رو کندییی
+اا ساکت باااش وگرنه پاک نمیشن
-آی آی آییی..آخخ
+چیشددد
-ا/تت.. رفت تو چشمممم
شیر آبو باز کرد و سر تهیونگ رو پایین گرفت و صورتش رو با آب شست
بعد از اینکه صورتش تمیز شد با چشمای بسته سرش رو بالا گرفت
-صورتمو پاک کن
دستشو رو رون های ا/ت گذاشت و منتظر موند تا صورتش رو پاک کنه
گوشه ی لبش رو گزید و با حوله ، صورت تهیونگ خشک کرد
+تهیونگ ، مامان اینا کجا رفتن؟
-رفتن بوسان
+کی برمیگردن؟
-آخر هفته
+آهان..
چشماشو باز کرد و به ا/ت خیره شد
+خو حالا توهم...شرکت نمیری؟
سری به معنی تکون داد: نه
دستاشو باز کرد و منتظر به تهیونگ خیره موند...دستشو زیربغل ا/ت گذاشت و از رو سنگ پایین آوردش
+چرا نمیری؟
از سرویس بهداشتی بیرون اومد و ا/ت هم پشت سرش
-چون امروز حوصله ندارم
چرا الکی بهمونه میاورد؟ خودشم خوب میدونست میخواد پیش ا/ت باشه ولی فقط میخواست اینارو پس بزنه..قبول اینکه واقعا به ا/ت حسی داشته باشه براش سخت بود و باور نکردنی
+واای گشنگی دارم میمیرمممم
-بیا بریم ، غذا بخوریم
با تهیونگ از اتاق بیرون اومد
+توهم چیزی نخوردی؟
-نچ..خواب بودم البته قبل از اینکه تو بیدارم کنی
خنده ی کوتاهی کرد و وارد آشپزخونه شد
+بهم غذا بده
-مگه من مامانتم؟
روی صندلی نشست و چهرشو سکسی کرد
+نه تو شوگر ددیمی
سری از تاسف تکون داد و در یخچالو باز کرد و با دیدن کیکی که داخلش بود ، ابروهاش بالا پرید
کیک رو بیرون آورد و چنگالی بهش زد و تو دهنش گذاشت...با طعم گردویی که توش حس کرد کمی عصبی شد
ا/ت با دیدن کیک ذوق کرد و از صندلی پایین آورد و چنگالو از دست تهیونگ گرفت
تیکه ایی از کیک رو برداشت و قبل از اینکه وارد دهنش کنه ، مچ دستش محکم گرفته شد
+یااا بذار بخورممم
اخمی کرد: مگه تو به گردو حساسیت نداری؟
+مگه گردو داره؟
-اره..آشپز جدیدمون نمیدونه تو چیا نمیخوری
چنگال رو ول کرد و به چهره ی متفکر تهیونگ خیره شد
-باید بهش بگم تو چیا نمیخوری
این رفتارای تهیونگ رو نمیفهمید..این مدت همش به فکرش بود و اذیتشم نمیکرد ، بهش اهمیت میداد و بهش نزدیک میشد
مخالفتی نمیکرد چون دوست داشت..بهتره از دعوا کردناشون بود
اوایل که مادرش با پدر تهیونگ ازدواج کرده بود ، تهیونگ خیلی ا/ت رو اذیت میکرد و همش فکر میکرد که مادر ا/ت خودش رو به پدرش غالب کرده
همش همو اذیت میکردن ولی الان نرم تر شده بودند
-چی میخوری؟
از فکر بیرون اومد و اومی کرد
+پیتزا میخوام
-هوم باشه..سفارش میدم بیارن
+یسسسسس
با ذوق ا/ت لبخند محوی زد و از کنارش رد شد
(منبع:تلگرامArmyDream۷)
-ا/تتت پوستم رو کندییی
+اا ساکت باااش وگرنه پاک نمیشن
-آی آی آییی..آخخ
+چیشددد
-ا/تت.. رفت تو چشمممم
شیر آبو باز کرد و سر تهیونگ رو پایین گرفت و صورتش رو با آب شست
بعد از اینکه صورتش تمیز شد با چشمای بسته سرش رو بالا گرفت
-صورتمو پاک کن
دستشو رو رون های ا/ت گذاشت و منتظر موند تا صورتش رو پاک کنه
گوشه ی لبش رو گزید و با حوله ، صورت تهیونگ خشک کرد
+تهیونگ ، مامان اینا کجا رفتن؟
-رفتن بوسان
+کی برمیگردن؟
-آخر هفته
+آهان..
چشماشو باز کرد و به ا/ت خیره شد
+خو حالا توهم...شرکت نمیری؟
سری به معنی تکون داد: نه
دستاشو باز کرد و منتظر به تهیونگ خیره موند...دستشو زیربغل ا/ت گذاشت و از رو سنگ پایین آوردش
+چرا نمیری؟
از سرویس بهداشتی بیرون اومد و ا/ت هم پشت سرش
-چون امروز حوصله ندارم
چرا الکی بهمونه میاورد؟ خودشم خوب میدونست میخواد پیش ا/ت باشه ولی فقط میخواست اینارو پس بزنه..قبول اینکه واقعا به ا/ت حسی داشته باشه براش سخت بود و باور نکردنی
+واای گشنگی دارم میمیرمممم
-بیا بریم ، غذا بخوریم
با تهیونگ از اتاق بیرون اومد
+توهم چیزی نخوردی؟
-نچ..خواب بودم البته قبل از اینکه تو بیدارم کنی
خنده ی کوتاهی کرد و وارد آشپزخونه شد
+بهم غذا بده
-مگه من مامانتم؟
روی صندلی نشست و چهرشو سکسی کرد
+نه تو شوگر ددیمی
سری از تاسف تکون داد و در یخچالو باز کرد و با دیدن کیکی که داخلش بود ، ابروهاش بالا پرید
کیک رو بیرون آورد و چنگالی بهش زد و تو دهنش گذاشت...با طعم گردویی که توش حس کرد کمی عصبی شد
ا/ت با دیدن کیک ذوق کرد و از صندلی پایین آورد و چنگالو از دست تهیونگ گرفت
تیکه ایی از کیک رو برداشت و قبل از اینکه وارد دهنش کنه ، مچ دستش محکم گرفته شد
+یااا بذار بخورممم
اخمی کرد: مگه تو به گردو حساسیت نداری؟
+مگه گردو داره؟
-اره..آشپز جدیدمون نمیدونه تو چیا نمیخوری
چنگال رو ول کرد و به چهره ی متفکر تهیونگ خیره شد
-باید بهش بگم تو چیا نمیخوری
این رفتارای تهیونگ رو نمیفهمید..این مدت همش به فکرش بود و اذیتشم نمیکرد ، بهش اهمیت میداد و بهش نزدیک میشد
مخالفتی نمیکرد چون دوست داشت..بهتره از دعوا کردناشون بود
اوایل که مادرش با پدر تهیونگ ازدواج کرده بود ، تهیونگ خیلی ا/ت رو اذیت میکرد و همش فکر میکرد که مادر ا/ت خودش رو به پدرش غالب کرده
همش همو اذیت میکردن ولی الان نرم تر شده بودند
-چی میخوری؟
از فکر بیرون اومد و اومی کرد
+پیتزا میخوام
-هوم باشه..سفارش میدم بیارن
+یسسسسس
با ذوق ا/ت لبخند محوی زد و از کنارش رد شد
(منبع:تلگرامArmyDream۷)
۴۵.۸k
۱۳ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.