«When he was your friend's brother»
«When he was your friend's brother»
«part_²³»
بعد از ظهر
ات ویو
تهیونگ اومده بود منم داشتم براشون چیز میبردم
جونگکوک: تهیونگ اومده بود
جونگکوک: چی میخواستی بگی
تهیونگ: یه بار اسلحه گیر آوردم
جونگکوک: خوبه
تهیونگ: میخوایش یا نه
جونگکوک: بگیرش
تهیونگ: اوکی
ات ویو
یکم دیگه حرف زدن که تهیونگ خداحافظی کرد و رفت
ات: خب حالا بریم آماده شیم بریم بیرون
جونگکوک: باش... حالا وایسا
ات: چیه
جونگکوک: این لباس خیلی کوتاه بود جلو تهیونگ بودی با این
ات: 😐
جونگکوک: چرا اینو پوشیدی خیلی کوتاه همه جات معلومه
ات: کجاش کوتاه فقط شلوارش کوتاه
جونگکوک: همون دیگه
ات: الکی گیر نده میرم آماده شم
جونگکوک: ات باهات شوخی ندارم دیگه نبینم جلو پسری حتی دوستام از این لباسا بپوشی
ات: باشه
رفتم بالا تو اتاق یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) یه میکاپ کوچیک کردم و موهامو درست کردم عطرم و زدم جونگکوک بعد من اومدم داخل
جونگکوک ویو
بعد ات رفتم تو اتاق یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) موهامو و مرتب کردم و عطر تلخم و زدم و رفتم پایین دست ات و گرفتم و رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
نویسنده: ات و جونگکوک کلی گشتن تو ی ماشین خندیدن و خوش گذروندن
ات: جونگکوک
جونگکوک: بله؟
ات: بریم خونه خوابم میاد
جونگکوک: باشه
جونگکوک و ات رفتن خونه، لباس هاشون و عوض کردن و روی تخت دراز کشیدن توی بغل هم و خوابیدن
«part_²³»
بعد از ظهر
ات ویو
تهیونگ اومده بود منم داشتم براشون چیز میبردم
جونگکوک: تهیونگ اومده بود
جونگکوک: چی میخواستی بگی
تهیونگ: یه بار اسلحه گیر آوردم
جونگکوک: خوبه
تهیونگ: میخوایش یا نه
جونگکوک: بگیرش
تهیونگ: اوکی
ات ویو
یکم دیگه حرف زدن که تهیونگ خداحافظی کرد و رفت
ات: خب حالا بریم آماده شیم بریم بیرون
جونگکوک: باش... حالا وایسا
ات: چیه
جونگکوک: این لباس خیلی کوتاه بود جلو تهیونگ بودی با این
ات: 😐
جونگکوک: چرا اینو پوشیدی خیلی کوتاه همه جات معلومه
ات: کجاش کوتاه فقط شلوارش کوتاه
جونگکوک: همون دیگه
ات: الکی گیر نده میرم آماده شم
جونگکوک: ات باهات شوخی ندارم دیگه نبینم جلو پسری حتی دوستام از این لباسا بپوشی
ات: باشه
رفتم بالا تو اتاق یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) یه میکاپ کوچیک کردم و موهامو درست کردم عطرم و زدم جونگکوک بعد من اومدم داخل
جونگکوک ویو
بعد ات رفتم تو اتاق یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) موهامو و مرتب کردم و عطر تلخم و زدم و رفتم پایین دست ات و گرفتم و رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
نویسنده: ات و جونگکوک کلی گشتن تو ی ماشین خندیدن و خوش گذروندن
ات: جونگکوک
جونگکوک: بله؟
ات: بریم خونه خوابم میاد
جونگکوک: باشه
جونگکوک و ات رفتن خونه، لباس هاشون و عوض کردن و روی تخت دراز کشیدن توی بغل هم و خوابیدن
۲۲.۹k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.