ادامه رمان....
ادامه رمان....
(ساناز)
عسل:پووووووووووف شاهین هم لج کرده میگه من دیگه نمیام
ساناز:واااییییییییی خداااا دیدی چیشدددددد
عسل:امروز تمرین نیست بچه ها بجاش بیاید بشینیم یه فکری کنیم این دوتا خر برگردن
(فروغ)
ساناز رفت
با تی وی نشسته بودم و مشغول دیدن سریال بودم که....صحنه حساس برق رفت
من:أهههه بخشکی شانس
پاشدم با نور تلفنم یه جاهای رو روشن میکرد به سمت در ورودی حرکت کردم
از هتل بیرون اومده بودیم و یه آپارتمان گرفته بودیم
از واحدمون اومدم بیرون
دو واحد روبه رویی رو کوبیدم تا ازش شمع بگیرم
در باز شد اما صورت طرف مقابل معلوم نبود
من:ببخشید یه دونه شمع میخواستم
صدای جذاب و اشنایی اومد:بفرمایید توع یه دونه بیشتر ندارم
دودل بودم برم یا نرم
بالاخره رفتم
نشستم شمعی رو که تو دستش بود اروم اروم اورد بالا روبه روی صورت خودش و من
این... این که عقابه.... واااای چی بود شاهینه
نمیتونستم از چشم از چشاش بردارم
ادامه دارد..
(ساناز)
عسل:پووووووووووف شاهین هم لج کرده میگه من دیگه نمیام
ساناز:واااییییییییی خداااا دیدی چیشدددددد
عسل:امروز تمرین نیست بچه ها بجاش بیاید بشینیم یه فکری کنیم این دوتا خر برگردن
(فروغ)
ساناز رفت
با تی وی نشسته بودم و مشغول دیدن سریال بودم که....صحنه حساس برق رفت
من:أهههه بخشکی شانس
پاشدم با نور تلفنم یه جاهای رو روشن میکرد به سمت در ورودی حرکت کردم
از هتل بیرون اومده بودیم و یه آپارتمان گرفته بودیم
از واحدمون اومدم بیرون
دو واحد روبه رویی رو کوبیدم تا ازش شمع بگیرم
در باز شد اما صورت طرف مقابل معلوم نبود
من:ببخشید یه دونه شمع میخواستم
صدای جذاب و اشنایی اومد:بفرمایید توع یه دونه بیشتر ندارم
دودل بودم برم یا نرم
بالاخره رفتم
نشستم شمعی رو که تو دستش بود اروم اروم اورد بالا روبه روی صورت خودش و من
این... این که عقابه.... واااای چی بود شاهینه
نمیتونستم از چشم از چشاش بردارم
ادامه دارد..
۱۱.۸k
۲۳ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.