فیک طلسم شده قسمت ۴۳
جون کوک از ناراحتی زیاد داشت دیونه میشد خیلی گریه کرد
جنگل رو رفت تا به یه کلبه رسید چراغها
روشن بود اما کسی نبود داخل
جون کوک چون جایی نداشت رفت داخلش و یهو کلا عوض شده از نظر همه چی
ترسید اومد بیرون شد یه آدم ساده
دوباره رفت تو کلبه
شد اسلاید اول
یهو شروع کرد به دوختن کلاه
و شعبده بازی
توی ذهنش تعجب کرده بود
جسیکا هم تحت طلسم خاله ای حیله گر اش بود
کائنات هم به جسیکا فشار می آورد که باهاش عشق کنه
اما جسیکا مقاومت میکرد و توی ذهن اش میگفت من فقط تن ام رو به جون کوک میبخشم نه تو کائنات
و مجبور شد که خدمتکار عمارت کائنات بشه اما اون ول کن نبودش
جنگل رو رفت تا به یه کلبه رسید چراغها
روشن بود اما کسی نبود داخل
جون کوک چون جایی نداشت رفت داخلش و یهو کلا عوض شده از نظر همه چی
ترسید اومد بیرون شد یه آدم ساده
دوباره رفت تو کلبه
شد اسلاید اول
یهو شروع کرد به دوختن کلاه
و شعبده بازی
توی ذهنش تعجب کرده بود
جسیکا هم تحت طلسم خاله ای حیله گر اش بود
کائنات هم به جسیکا فشار می آورد که باهاش عشق کنه
اما جسیکا مقاومت میکرد و توی ذهن اش میگفت من فقط تن ام رو به جون کوک میبخشم نه تو کائنات
و مجبور شد که خدمتکار عمارت کائنات بشه اما اون ول کن نبودش
۶.۰k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.