عاشقتم ولی ازت متنفرم!
P2
ا/ت ویو
حس کردم خیس شدم خواستم ببینم کیه که دیدم بازم جونگکوک هست و روم آب ریخته
ا/ت:چرا اذیتم میکنی؟
جونگکوک:چون که دوست دارم اذیتت کنم اگه ناراحتی میتونی از این مدرسه گمشی
ا/ت:انتقام این کارتو ازت میگیرم پسره ی عوضی
جونگکوک:بزار باد بیاد بابا
ا/ت رفت تا لباسشو خشک کنه
دینگگگگگگگگ(صدای زنگ مدرسه مثلاً😑)
همه نشست
استاد:سلام بچه ها
بچه ها:سلام استاد
استاد:خب بچه ها کتاب هاتون و باز کنید
ا/ت ویو
استاد یکم زر زد و رفت.
تو حیاط بودم که دیدم جونگکوک هم داره میاد یه فکری به سرم زد گفتم که انتقام کاری که باهام کرده رو در بیارم
سرش تو گوشی بود
پامو دراز کردم و پخش زمین شد
ا/ت:جررررر خودتو ببین پخش زمین شدی
جونگکوک:عوضی پست فطرت(درسته نوشتم؟)
ا/ت:لقب خودتو به من نده عوضی
جونگکوک:دارم برات
ا/ت ویو*
راهی خونه شدم و رسیدم به خونه
ا/ت:سلامممم مامان
م/ت:سلام دخترم برو دست و صورتتو بشور بیاد غذا بخور
ا/ت:باشه مامان
رفتم کارای مربوط و کردم و یه لباس راحتی پوشیدم بعد از اینکه غذا مو خوردم
یکم از تکالیفمو انجام دادم و خوابیدم
ساعت۶:۳۰ویو*
با صدای آلارم پاشدم کارای مربوط و انجام دادم
وقتی رسیدم مدرسه همه وقتی منو میدیدند در گوشی حرف میزنند اهمیت ندادم و رفتم به سراغ کلاس
استاد اومد و درس داد و رفت زنگ خورد(دیگه حوصله ندارم مکالمه استاد و بنویسم شرمنده)
میخواستم برم بیرون که............
ا/ت ویو
حس کردم خیس شدم خواستم ببینم کیه که دیدم بازم جونگکوک هست و روم آب ریخته
ا/ت:چرا اذیتم میکنی؟
جونگکوک:چون که دوست دارم اذیتت کنم اگه ناراحتی میتونی از این مدرسه گمشی
ا/ت:انتقام این کارتو ازت میگیرم پسره ی عوضی
جونگکوک:بزار باد بیاد بابا
ا/ت رفت تا لباسشو خشک کنه
دینگگگگگگگگ(صدای زنگ مدرسه مثلاً😑)
همه نشست
استاد:سلام بچه ها
بچه ها:سلام استاد
استاد:خب بچه ها کتاب هاتون و باز کنید
ا/ت ویو
استاد یکم زر زد و رفت.
تو حیاط بودم که دیدم جونگکوک هم داره میاد یه فکری به سرم زد گفتم که انتقام کاری که باهام کرده رو در بیارم
سرش تو گوشی بود
پامو دراز کردم و پخش زمین شد
ا/ت:جررررر خودتو ببین پخش زمین شدی
جونگکوک:عوضی پست فطرت(درسته نوشتم؟)
ا/ت:لقب خودتو به من نده عوضی
جونگکوک:دارم برات
ا/ت ویو*
راهی خونه شدم و رسیدم به خونه
ا/ت:سلامممم مامان
م/ت:سلام دخترم برو دست و صورتتو بشور بیاد غذا بخور
ا/ت:باشه مامان
رفتم کارای مربوط و کردم و یه لباس راحتی پوشیدم بعد از اینکه غذا مو خوردم
یکم از تکالیفمو انجام دادم و خوابیدم
ساعت۶:۳۰ویو*
با صدای آلارم پاشدم کارای مربوط و انجام دادم
وقتی رسیدم مدرسه همه وقتی منو میدیدند در گوشی حرف میزنند اهمیت ندادم و رفتم به سراغ کلاس
استاد اومد و درس داد و رفت زنگ خورد(دیگه حوصله ندارم مکالمه استاد و بنویسم شرمنده)
میخواستم برم بیرون که............
۱۱.۴k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.