part 3
part 3
کوک از ترس چنگی به پای هوسوک زدو لبش را گزید به چشم های پسر رو به روش خیره شد،
به تو تا تیله ای که رنگ شب بودن از ترس داشتن می لرزیدن. پوزخندی زد و دستش رو طرف پسر بانمکی که از اول به چشمش اومده بود گرفت
ته: اون کوچولوی بانمک رو میخوام
جیمین ترسده بود ، دیگه نیروی کافی واسه ایستادن نداشت با زانو روی زمین افتاد ،کوک هنوز توی شوک بود ...
اون خوشحالی جیمین رو میخواست ، اون تازه یه جفت پیدا کرده بود ... با یه حرکت جلوی جیمینی که وسط زمین نشسته بود پرید ، دستاش رو ضرب دری گرفت روی سینش و مثل بچه ها
سرش رو به طرفین تکوکن داد بدون هیچ تردیدی گفت
کوک:نه.... اون نامزد داره
تهیونگ یکی از ابرو هاش رو بالا داد، انگار فهمیده بود کوک داره دروغ میگه
ولی از این همه شجاعت و سرکشی خوشش اومده بود
خنده ای کرد و لب زد
ته : خیلی جیگر داری بیب
مونده بودم چی بگه، جیمین ضربه به شانه کوک زد پسر اومد نزدیک ترو مماس باصورت کوک ایستاد تمام دود سیگارش رو توی صورت کوک فوت کرد
این باعث سرفه کوک شد . ته از ایف فرست استفاده کرد و یقه هودی پسر کوچیکتر رو گرفت و دنبال خودش
ته: راه بیفت
حتی به کوک فرصت خداحافظی دادند و بقیه دوست داش رو نداد، اونا پشت سرشون میومدن ، کلی دلیل چرت میاوردن ته کوک رو نبره اما اون. حرف هیچکدوم گوش نمیداد.پاهاش سست شده بود .
پسر بزرگتر در عقب رو باز کرد و کوک رو داخل هل داد...پسر جلو نشست و ماشین رو روشن کرد ، کوک از ترس مثل یه خرگوش نفس نفس میزد و دماغش به طرز کیوتی تکون میخورد . بعد از چند دیقه یهو سکوت حاکم شد...
تهیونگ از توی آینه به کوک نگاه گرد خوابیده بود ولی بازم توی خواب میلرزید.بی توجه به اون موجود کیوتی که پشت خوابیده بود سرعتش رو بیشتر کرد...
در خونه رو باز کردو کوک رو از عقب برداشت ، به یکی از نگهبان ها سپرد و خودش به سمت حموم اتاقش رفت تا بوی الکل رو از خودش پاک کنه.
وقتی کارش تموم شد سمت اتاق کوک رفت و در کمال آرامش خوابیده بود و حتی دیگه نمیلرزید . برگشت به اتاقش و از فرت خستگی زود خوابش برد
•
•
کوک آروم چشماش رو باز کرد،اتفاق های دیشب مثل فیلم از جلوی چشماش گذشت و از جاش پرید،به اطرافش نگاه کرد با دیدن در سمتش پا تند کرد و با تمام قدرت مشت و لگد حواله در کرد اما در اونقدر محکم بود که یک خش هم روش نیوفتاد.با کلافگی لگدی به در زد که صدای چرخیدن کلید توی در
توجهش رو جلب کرد دور خیز کرد و با باز شدن در محکم فرد رو به روش رو
حل داد و به سمت پله های راه رو هجوم برد و سط پله ها بود که پاش به بند باز شده کفشش گیر کرد،داشت میفتاد که دستی کلاه هودیش رو گرفت و مانع
افتادنش شد
#𝐓𝐚𝐞_𝐛𝐨𝐬𝐭_𝐅𝐚𝐦𝐢𝐥𝐢_𝐬𝐭𝐫𝐧𝐚𝐠𝐞𝐫
#fic #vkook #kook #Tae
#jjk
کوک از ترس چنگی به پای هوسوک زدو لبش را گزید به چشم های پسر رو به روش خیره شد،
به تو تا تیله ای که رنگ شب بودن از ترس داشتن می لرزیدن. پوزخندی زد و دستش رو طرف پسر بانمکی که از اول به چشمش اومده بود گرفت
ته: اون کوچولوی بانمک رو میخوام
جیمین ترسده بود ، دیگه نیروی کافی واسه ایستادن نداشت با زانو روی زمین افتاد ،کوک هنوز توی شوک بود ...
اون خوشحالی جیمین رو میخواست ، اون تازه یه جفت پیدا کرده بود ... با یه حرکت جلوی جیمینی که وسط زمین نشسته بود پرید ، دستاش رو ضرب دری گرفت روی سینش و مثل بچه ها
سرش رو به طرفین تکوکن داد بدون هیچ تردیدی گفت
کوک:نه.... اون نامزد داره
تهیونگ یکی از ابرو هاش رو بالا داد، انگار فهمیده بود کوک داره دروغ میگه
ولی از این همه شجاعت و سرکشی خوشش اومده بود
خنده ای کرد و لب زد
ته : خیلی جیگر داری بیب
مونده بودم چی بگه، جیمین ضربه به شانه کوک زد پسر اومد نزدیک ترو مماس باصورت کوک ایستاد تمام دود سیگارش رو توی صورت کوک فوت کرد
این باعث سرفه کوک شد . ته از ایف فرست استفاده کرد و یقه هودی پسر کوچیکتر رو گرفت و دنبال خودش
ته: راه بیفت
حتی به کوک فرصت خداحافظی دادند و بقیه دوست داش رو نداد، اونا پشت سرشون میومدن ، کلی دلیل چرت میاوردن ته کوک رو نبره اما اون. حرف هیچکدوم گوش نمیداد.پاهاش سست شده بود .
پسر بزرگتر در عقب رو باز کرد و کوک رو داخل هل داد...پسر جلو نشست و ماشین رو روشن کرد ، کوک از ترس مثل یه خرگوش نفس نفس میزد و دماغش به طرز کیوتی تکون میخورد . بعد از چند دیقه یهو سکوت حاکم شد...
تهیونگ از توی آینه به کوک نگاه گرد خوابیده بود ولی بازم توی خواب میلرزید.بی توجه به اون موجود کیوتی که پشت خوابیده بود سرعتش رو بیشتر کرد...
در خونه رو باز کردو کوک رو از عقب برداشت ، به یکی از نگهبان ها سپرد و خودش به سمت حموم اتاقش رفت تا بوی الکل رو از خودش پاک کنه.
وقتی کارش تموم شد سمت اتاق کوک رفت و در کمال آرامش خوابیده بود و حتی دیگه نمیلرزید . برگشت به اتاقش و از فرت خستگی زود خوابش برد
•
•
کوک آروم چشماش رو باز کرد،اتفاق های دیشب مثل فیلم از جلوی چشماش گذشت و از جاش پرید،به اطرافش نگاه کرد با دیدن در سمتش پا تند کرد و با تمام قدرت مشت و لگد حواله در کرد اما در اونقدر محکم بود که یک خش هم روش نیوفتاد.با کلافگی لگدی به در زد که صدای چرخیدن کلید توی در
توجهش رو جلب کرد دور خیز کرد و با باز شدن در محکم فرد رو به روش رو
حل داد و به سمت پله های راه رو هجوم برد و سط پله ها بود که پاش به بند باز شده کفشش گیر کرد،داشت میفتاد که دستی کلاه هودیش رو گرفت و مانع
افتادنش شد
#𝐓𝐚𝐞_𝐛𝐨𝐬𝐭_𝐅𝐚𝐦𝐢𝐥𝐢_𝐬𝐭𝐫𝐧𝐚𝐠𝐞𝐫
#fic #vkook #kook #Tae
#jjk
۴۳.۱k
۱۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.