𝕴'𝖒 𝖘𝖔𝖗𝖗𝖞 𝖇𝖆𝖇𝖊..
p21
و گفت....
سوهو . میخواستی همینم نمیپوشیدی(عصبی)
ا.ت. چشه مگه(تعجبی)
سوهو. همه جان معلومه .... اصلا نمیریم
ا.ت . خو تو نیا من خودم میریم (جدی)
سوهو. یعنی چی یه دختر تنها میخواد با این لباس بره بین اون همه مرد تا ه.ر.زگی کنه (دادو عصبانی)
ا.ت (سیلی زد به سوهو) دفعه آخرت باشه با من اینجوری حرف میزنی فهمیدی هااا(خیلی داد)
سوهو. چرا نمیفهمی من نمیخوام کسی بدنتو ببینه من عاشقتم لعنتی (با داد آخرش ارومو با بغض)
ا.ت. چ.چیی؟
سوهو . اره عاشقتم یه عشق یه طرفه
ا.ت . با صدای محکم به خوردن در به خودم اومدم و دیدم سوهو رفته بغضم گرفته بود من اونو مثل داداشم میدیم ولی اون..... تصمیم گرفتم برم بیرون یکم قدم بزنم رفتم بالا و لباسامو عوض کردم و رفتم بیرون راستش دلم خیلی برای جیمین تنک شده اون حرفارو جلو سوهو زدم تا خودمو آروم کنم تا کی میخواستم لجبازی کنم پس زنگ زدم بهش بعد از خوردن چند تا بوق جواب داد
ویو جیمین
داشتم با خودم فکر میکردم که یهو صدای در اتاقم اومد برگشتم دیدم جونگ کوکه ازش پرسیدم چیزی شده گفت
کوک. میای بریم یکم قدم بزنیم
جیم. امممم.خوبب اره بریم انگار بهش نیاز دارم
کوک . باش پس تا نیم ساعت دیگه آماده باشی
جیم . باش
کوک رفت بیرون منم بلند شدم یه دوش پنج مینی گرفتم و اومدم بیرون داشتم موهامو خشک میکردم که گوشیم به صدا در اومد رفتم سمتش دیدم ا.ت داره زنگ میزنم با خودم گقچفتم ا.ت لجباز تر از این حرفاس که بخواد معذرت خواهی کنه پس حتما اتفاقی افته پس سریع جواب دادم و..
جیم. الو ا.ت چیزی شده(تند تند و با ترس)
ا.ت نه اتفاقی نیافتاده (آروم و با ناراحتی)
جیم . پس چی شده
ا.ت . حتما باید چیزی میشد که بهت زنگ میزدم
جیم . خوب... نه
ا.ت . راستش اومدم بیرون قدم بزنم تو هم میای با هم قدم بزنیم
جیم. اتفاقا با کوک میخواستیم بریم
ا.ت. باش پس میبینمت من همون پارک همیشگی ام ش
جیم. باش ما هم نیم ساعت دیگه میرسیم
ا.ت اوکی فعلا
جیم فعلا
ویو ا.ت
با خودم گفتم تا موقعی که اونا میان منم خودمو سرگرم گوشیم کنم ..... نیم ساعت شده بود اما هنوز نیومده بودن پس تصمیم گرفتم تا موقعی که آنا میان برم فروشگاه روبرو پارک یکم خوراکی بگیرم از روی نیمکت بلند شدم به سمت فروشگاه رفتم ... خریدار و کردم و اومدم بیرون و داشتم از خیابون رد میشدم که یهو یه ماشین با سرعت خورد بهم آخرین چیزی که یادم صدای اون مرده بود که میگفت خانوم چشماتونو باز کنین و بعد سیاهی .....
ویو جیمین
داشتیم یا کوک قدم میزدیم و میرفتیم سمت پارک که دیدم آمبولانس واستاده وسط خیابون و همه دورش جمع شدن کوک گفت بریم ببینیم چه خبره منم اوکی دادم ورفتیم وقتی رفتیم با صحنه روبروم خشکم زد او.اون ا.ت من بود که تمام بدنش صورت سفید بی نقصش خونی بود.....
و گفت....
سوهو . میخواستی همینم نمیپوشیدی(عصبی)
ا.ت. چشه مگه(تعجبی)
سوهو. همه جان معلومه .... اصلا نمیریم
ا.ت . خو تو نیا من خودم میریم (جدی)
سوهو. یعنی چی یه دختر تنها میخواد با این لباس بره بین اون همه مرد تا ه.ر.زگی کنه (دادو عصبانی)
ا.ت (سیلی زد به سوهو) دفعه آخرت باشه با من اینجوری حرف میزنی فهمیدی هااا(خیلی داد)
سوهو. چرا نمیفهمی من نمیخوام کسی بدنتو ببینه من عاشقتم لعنتی (با داد آخرش ارومو با بغض)
ا.ت. چ.چیی؟
سوهو . اره عاشقتم یه عشق یه طرفه
ا.ت . با صدای محکم به خوردن در به خودم اومدم و دیدم سوهو رفته بغضم گرفته بود من اونو مثل داداشم میدیم ولی اون..... تصمیم گرفتم برم بیرون یکم قدم بزنم رفتم بالا و لباسامو عوض کردم و رفتم بیرون راستش دلم خیلی برای جیمین تنک شده اون حرفارو جلو سوهو زدم تا خودمو آروم کنم تا کی میخواستم لجبازی کنم پس زنگ زدم بهش بعد از خوردن چند تا بوق جواب داد
ویو جیمین
داشتم با خودم فکر میکردم که یهو صدای در اتاقم اومد برگشتم دیدم جونگ کوکه ازش پرسیدم چیزی شده گفت
کوک. میای بریم یکم قدم بزنیم
جیم. امممم.خوبب اره بریم انگار بهش نیاز دارم
کوک . باش پس تا نیم ساعت دیگه آماده باشی
جیم . باش
کوک رفت بیرون منم بلند شدم یه دوش پنج مینی گرفتم و اومدم بیرون داشتم موهامو خشک میکردم که گوشیم به صدا در اومد رفتم سمتش دیدم ا.ت داره زنگ میزنم با خودم گقچفتم ا.ت لجباز تر از این حرفاس که بخواد معذرت خواهی کنه پس حتما اتفاقی افته پس سریع جواب دادم و..
جیم. الو ا.ت چیزی شده(تند تند و با ترس)
ا.ت نه اتفاقی نیافتاده (آروم و با ناراحتی)
جیم . پس چی شده
ا.ت . حتما باید چیزی میشد که بهت زنگ میزدم
جیم . خوب... نه
ا.ت . راستش اومدم بیرون قدم بزنم تو هم میای با هم قدم بزنیم
جیم. اتفاقا با کوک میخواستیم بریم
ا.ت. باش پس میبینمت من همون پارک همیشگی ام ش
جیم. باش ما هم نیم ساعت دیگه میرسیم
ا.ت اوکی فعلا
جیم فعلا
ویو ا.ت
با خودم گفتم تا موقعی که اونا میان منم خودمو سرگرم گوشیم کنم ..... نیم ساعت شده بود اما هنوز نیومده بودن پس تصمیم گرفتم تا موقعی که آنا میان برم فروشگاه روبرو پارک یکم خوراکی بگیرم از روی نیمکت بلند شدم به سمت فروشگاه رفتم ... خریدار و کردم و اومدم بیرون و داشتم از خیابون رد میشدم که یهو یه ماشین با سرعت خورد بهم آخرین چیزی که یادم صدای اون مرده بود که میگفت خانوم چشماتونو باز کنین و بعد سیاهی .....
ویو جیمین
داشتیم یا کوک قدم میزدیم و میرفتیم سمت پارک که دیدم آمبولانس واستاده وسط خیابون و همه دورش جمع شدن کوک گفت بریم ببینیم چه خبره منم اوکی دادم ورفتیم وقتی رفتیم با صحنه روبروم خشکم زد او.اون ا.ت من بود که تمام بدنش صورت سفید بی نقصش خونی بود.....
۴.۸k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.