«When he was your friend's brother»
«When he was your friend's brother»
«part_²⁵»
2 ماه بعد
ات ویو
ات: جونگکوک خیلی نرفتیم خونه مامان اینا بیا بریم خونه مامانت امشب بعد شام
جونگکوک: آره بنظرم بریم
ات: باش پس تو به مامانت اینا بگو من میرم شام آماده کنم
جونگکوک: چشم
من رفتم تو آشپزخونه و مشغول درست کردن شام شدم تصمیم گرفتم رامیون و کیمچی درست کنم رامیون ها رو آماده کردم کیمچی رو هم گذاشتم تو ظرف و میز و چیدم جونگکوک و صدا زدم اومد و نشستیم و شروع کردیم
20مین بعد
بعد غذا من رفتم تو اتاق تا آماده شم یه لباس مناسب پوشیدم(اسلاید بعد) یه میکاپ ساده اما قشنگ کردم موهامو شونه زدم عطرم و هم زدم و رفتم پایین تا جونگکوک بره آماده شه
جونگکوک ویو
ات اومد بیرون منم رقتم یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) موهام و مرتب کردم و عطر تلخم و زدم و رفتم از اتاق بیرون دست ات و گرفتم و باهم رفتیم سوار ماشین شدیم حرکت کردیم به سمت خونه مامانم اینا
چند دقیقه بعد
نویسنده: ات و جونگکوک رسیدن خونه مامان جونگکوک پیاده شدن دوبار هدست هم وگ رفتن و در زدن و مامان جونگکوک در و باز کرد
جونگکوک: سلام
ات: سلام
م/ج: سلام خوش آمدید بیاید تو
رفتن داخل
ب/ج: سلام
ات: سلام
جونگکوک: سلام
لیا: سلام
ات: سلام
جونگکوک: سلام
ات و جونگکوک رفتن داخل و نشستن رو مبل روبه روی مامان بابای جونگکوک و لیا هم جفت مامان باباش نشسته بود که مامان جونگکوک گفت
م/ج:.....
سلام ببخشید دیر پارت میزارم
🙂
«part_²⁵»
2 ماه بعد
ات ویو
ات: جونگکوک خیلی نرفتیم خونه مامان اینا بیا بریم خونه مامانت امشب بعد شام
جونگکوک: آره بنظرم بریم
ات: باش پس تو به مامانت اینا بگو من میرم شام آماده کنم
جونگکوک: چشم
من رفتم تو آشپزخونه و مشغول درست کردن شام شدم تصمیم گرفتم رامیون و کیمچی درست کنم رامیون ها رو آماده کردم کیمچی رو هم گذاشتم تو ظرف و میز و چیدم جونگکوک و صدا زدم اومد و نشستیم و شروع کردیم
20مین بعد
بعد غذا من رفتم تو اتاق تا آماده شم یه لباس مناسب پوشیدم(اسلاید بعد) یه میکاپ ساده اما قشنگ کردم موهامو شونه زدم عطرم و هم زدم و رفتم پایین تا جونگکوک بره آماده شه
جونگکوک ویو
ات اومد بیرون منم رقتم یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) موهام و مرتب کردم و عطر تلخم و زدم و رفتم از اتاق بیرون دست ات و گرفتم و باهم رفتیم سوار ماشین شدیم حرکت کردیم به سمت خونه مامانم اینا
چند دقیقه بعد
نویسنده: ات و جونگکوک رسیدن خونه مامان جونگکوک پیاده شدن دوبار هدست هم وگ رفتن و در زدن و مامان جونگکوک در و باز کرد
جونگکوک: سلام
ات: سلام
م/ج: سلام خوش آمدید بیاید تو
رفتن داخل
ب/ج: سلام
ات: سلام
جونگکوک: سلام
لیا: سلام
ات: سلام
جونگکوک: سلام
ات و جونگکوک رفتن داخل و نشستن رو مبل روبه روی مامان بابای جونگکوک و لیا هم جفت مامان باباش نشسته بود که مامان جونگکوک گفت
م/ج:.....
سلام ببخشید دیر پارت میزارم
🙂
۲۲.۴k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.