ارباب و برده p³
داشتم آروم آروم اشک میریختم و میز ناهار خوری رو تمیز میکردم که یهو در خونه باز شد و بابام به سرعت اومد طرفم دروغ چرا خیلی ترسیده بودم ولی با چیزیکه گفت دنیا رو سرم خراب شد انگار
= هویی هرزه گمشو سریع وسایلِتو جمع کن که ارباب جدیدت تو راه عه
+چ...چی میگی بابا منظورت چیه ( آروم به همراه بیشتر شدن اشک)
= خب بزار اینطوری بگم من امروز با بزرگترین مافیای جهان قمار کردم و توی هرزه رو بهش باختم حالا هم زو گمشو وسایلمو جمع کن و آماده شو
+از اونجایی که میدونستم کاری از دستم بر نمیاد رفتم و وسایلم رو جمع کردم و یه لباس بیرونی پوشیدم (عکس استایل ات اسلاید۲) حداقل خوبیش این بود که برای اینکه آبروی خاندانمون نره برام لباس بیرونی های خوبی میگرفتن!
داشتم از پله ها پایین می اومدم که یه مرد خیلی جذاب رو تو خونمون دیدم که پدرم با خنده گفت الان میاد پایین و از رو همین حرفش میشد فهمید که اون مرد ارباب جدیده منه (علامت اوت مرده... یه بهتره بگم جیمین_)
_چه عجب بالاخره اومدی!میخواستی بزاری سال بعد بیای!
+(ایش پسره مغرور بزار از راه برسی بعد شروع کنی به تیکه انداختن)
_حالا هم انقدر اونجا نه ایست من وقت اضافه ندارم که بخاطر تو تلف کنم (سرد)
+هوم باشه(سروشو انداخته پایین و آروم گفت)
اینو گفتم و آروم پشت سرش شروع به حرکت کردم و سوار ماشینش شدم و تازمانی که به جایی که نمیشناسم برسیم هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد........
بچها ببخشید بخواطر تاری عکس😔
= هویی هرزه گمشو سریع وسایلِتو جمع کن که ارباب جدیدت تو راه عه
+چ...چی میگی بابا منظورت چیه ( آروم به همراه بیشتر شدن اشک)
= خب بزار اینطوری بگم من امروز با بزرگترین مافیای جهان قمار کردم و توی هرزه رو بهش باختم حالا هم زو گمشو وسایلمو جمع کن و آماده شو
+از اونجایی که میدونستم کاری از دستم بر نمیاد رفتم و وسایلم رو جمع کردم و یه لباس بیرونی پوشیدم (عکس استایل ات اسلاید۲) حداقل خوبیش این بود که برای اینکه آبروی خاندانمون نره برام لباس بیرونی های خوبی میگرفتن!
داشتم از پله ها پایین می اومدم که یه مرد خیلی جذاب رو تو خونمون دیدم که پدرم با خنده گفت الان میاد پایین و از رو همین حرفش میشد فهمید که اون مرد ارباب جدیده منه (علامت اوت مرده... یه بهتره بگم جیمین_)
_چه عجب بالاخره اومدی!میخواستی بزاری سال بعد بیای!
+(ایش پسره مغرور بزار از راه برسی بعد شروع کنی به تیکه انداختن)
_حالا هم انقدر اونجا نه ایست من وقت اضافه ندارم که بخاطر تو تلف کنم (سرد)
+هوم باشه(سروشو انداخته پایین و آروم گفت)
اینو گفتم و آروم پشت سرش شروع به حرکت کردم و سوار ماشینش شدم و تازمانی که به جایی که نمیشناسم برسیم هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد........
بچها ببخشید بخواطر تاری عکس😔
۵۸۳
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.