ندیمه زیبای من p:1
ویو ا/ت:
سلام من ا/ت هستم و ۲۳ سالمه تنها زندگی میکنم وقتی بچه بودم مادرم تصادف میکنه و میمیره پدرم با داداشم از سئول میرن و از ۱۴ سالگی تنها زندگی کردم . پول زیادی ندارم نمیتونم با اون پول کم کرایه خونه رو بدم همین روزا صاحب خونه بیرونم میکنه پوففف چه زندگی مسخره ایی
ا/ت: عا سلام
فروشنده : سلام خوش آومدید
ا/ت: مرسی یه پیتزا میخواستم
فروشنده: بله حتما اینجا میخورید یا میبرید؟
ا/ت: نه اینجا میخورم
فروشنده: بسیار عالی
..........بعد از خوردن پیتزا و رفتن به خونه..........
صاحب خونه : به به خانم پارک میدونی چند وقته پول بهم ندادی ؟
ا/ت: عا بهم فرصت بدین لطفا
صاحب خونه: نچ نچ نچ دیگه نه همین الان خونه رو تخلیه کن
ا/ت: وسایلمو کجا ببرم اخه؟
صاحب خونه: به من چه باید فکرشو میکردی
ا/ت: خیلی خب وایسا
صاحب خونه: حتماا
.......بعد از چند مین .......
ا/ت: بفرمایید این کلید خونه با تمام وسایل برای شما
صاحب خونه: خوبه فقط
ا/ت: فقط چی؟
صاحب خونه: باید کرایه این چند ماه رو بدی
ا/ت: گفتم که پول ندارم (فرار میکنه )
صاحب خونه : بگیرینش (داد)
ویو تهیونگ:
ساعت ۱ نیم بود توی راه خونه بودم که دختری داشت میدویید حواسمو پرت خودش کرد
تهیونگ: هی نگهبان اون دخترو تقیب کن
نگهبان: بله ارباب
تهیونگ: گمش نکنی
نگهبان: نه ارباب حواسم هست
تهیونگ: خوبه
ا/ت: کمک ، گمم کنید (داد)
تهیونگ: وایسا ،شیشه رو بده پایین
ا/ت: آقا لطفا کمکم کنید اونا ، اونا میخوان منو بگیرن
تهیونگ: آروم باش دختر چرا ؟
ا/ت: پول ندارم بهشون بدم رئیس شون میخواد منو بگیره
تهیونگ: خب چه کمکی میتونم بکنم
ا/ت: منو تا یه جایی برسونید
تهیونگ: خیلی خب باشه
صاحب خونه: وایسا دختره هرزه
ا/ت: من هرزه نیستم
صاحب خونه: خیلی خب پول نمیدی یه چیز دیگه باید بهم بدی
تهیونگ: برو تو ماشین (به ا/ت میگه و خودش از ماشین پیاده میشه)
صاحب خونه: شما کی باشی ؟
تهیونگ: برادرشم به تو چه
صاحب خونه: همون برادری که خواهرشو ول کرد
تهیونگ: به تو چه
تهیونگ: نگهبان بین چقدر پول میخوان پرت کن جلوشون
نگهبان: بله ارباب
......پرش زمان توی راه ........
*ا/ت داستانشو برای تهیونگ توضيح میده *
تهیونگ: خب الان میخوای کجا بری ؟
ا/ت: نمیدونم میرم یه جایی تا صبح بعد میرم دنبال کار تا بتونم لطف شما رو جبران کنم
تهیونگ: خب بیا برای من کار کن دختر
ا/ت: برای شما ؟
تهیونگ: اره
ا/ت: خب منو همین جا پیاده کنید فردا میام اونجایی که میگین کار کنم
تهیونگ: میای خونه من کار میکنی پول خوبی هم میگیری
ا/ت: ولی
تهیونگ: ولی نداره اگه میخوای کار کنی باید بیای
ا/ت: چشم آقای...
تهیونگ: بگو ارباب
ا/ت: چشم ارباب
سلام من ا/ت هستم و ۲۳ سالمه تنها زندگی میکنم وقتی بچه بودم مادرم تصادف میکنه و میمیره پدرم با داداشم از سئول میرن و از ۱۴ سالگی تنها زندگی کردم . پول زیادی ندارم نمیتونم با اون پول کم کرایه خونه رو بدم همین روزا صاحب خونه بیرونم میکنه پوففف چه زندگی مسخره ایی
ا/ت: عا سلام
فروشنده : سلام خوش آومدید
ا/ت: مرسی یه پیتزا میخواستم
فروشنده: بله حتما اینجا میخورید یا میبرید؟
ا/ت: نه اینجا میخورم
فروشنده: بسیار عالی
..........بعد از خوردن پیتزا و رفتن به خونه..........
صاحب خونه : به به خانم پارک میدونی چند وقته پول بهم ندادی ؟
ا/ت: عا بهم فرصت بدین لطفا
صاحب خونه: نچ نچ نچ دیگه نه همین الان خونه رو تخلیه کن
ا/ت: وسایلمو کجا ببرم اخه؟
صاحب خونه: به من چه باید فکرشو میکردی
ا/ت: خیلی خب وایسا
صاحب خونه: حتماا
.......بعد از چند مین .......
ا/ت: بفرمایید این کلید خونه با تمام وسایل برای شما
صاحب خونه: خوبه فقط
ا/ت: فقط چی؟
صاحب خونه: باید کرایه این چند ماه رو بدی
ا/ت: گفتم که پول ندارم (فرار میکنه )
صاحب خونه : بگیرینش (داد)
ویو تهیونگ:
ساعت ۱ نیم بود توی راه خونه بودم که دختری داشت میدویید حواسمو پرت خودش کرد
تهیونگ: هی نگهبان اون دخترو تقیب کن
نگهبان: بله ارباب
تهیونگ: گمش نکنی
نگهبان: نه ارباب حواسم هست
تهیونگ: خوبه
ا/ت: کمک ، گمم کنید (داد)
تهیونگ: وایسا ،شیشه رو بده پایین
ا/ت: آقا لطفا کمکم کنید اونا ، اونا میخوان منو بگیرن
تهیونگ: آروم باش دختر چرا ؟
ا/ت: پول ندارم بهشون بدم رئیس شون میخواد منو بگیره
تهیونگ: خب چه کمکی میتونم بکنم
ا/ت: منو تا یه جایی برسونید
تهیونگ: خیلی خب باشه
صاحب خونه: وایسا دختره هرزه
ا/ت: من هرزه نیستم
صاحب خونه: خیلی خب پول نمیدی یه چیز دیگه باید بهم بدی
تهیونگ: برو تو ماشین (به ا/ت میگه و خودش از ماشین پیاده میشه)
صاحب خونه: شما کی باشی ؟
تهیونگ: برادرشم به تو چه
صاحب خونه: همون برادری که خواهرشو ول کرد
تهیونگ: به تو چه
تهیونگ: نگهبان بین چقدر پول میخوان پرت کن جلوشون
نگهبان: بله ارباب
......پرش زمان توی راه ........
*ا/ت داستانشو برای تهیونگ توضيح میده *
تهیونگ: خب الان میخوای کجا بری ؟
ا/ت: نمیدونم میرم یه جایی تا صبح بعد میرم دنبال کار تا بتونم لطف شما رو جبران کنم
تهیونگ: خب بیا برای من کار کن دختر
ا/ت: برای شما ؟
تهیونگ: اره
ا/ت: خب منو همین جا پیاده کنید فردا میام اونجایی که میگین کار کنم
تهیونگ: میای خونه من کار میکنی پول خوبی هم میگیری
ا/ت: ولی
تهیونگ: ولی نداره اگه میخوای کار کنی باید بیای
ا/ت: چشم آقای...
تهیونگ: بگو ارباب
ا/ت: چشم ارباب
۲۳.۹k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.