ابنبات ترش. پارت 32
سکوت سنگینی فضا رو پر کرده بود
تازه فهمیدم چه جمله هایی استفاده کردم
هوا مثل سم داشت خفه ام می کرد و نمی تونستم دهنم رو باز کنم و بگم همه اینایی که گفتم چرت و پرت بوده
چون همش حقیقت بود.
جیهوپ سکوت کرده بود ولی می تونستم صدای خرد شدن قلبش رو بشنوم
جیهوپ لبخند دردناکی زد
جیهوپ: پس حقیقت داشت
ممنونم که حقیقت رو بهم گفتی
ممنون که شکم رو به واقعیت تبدیل کردی
چشمام درشت شد و با تعجب بهش خیره شدم
با لکنت گفتم: چطور؟از کجا می دونستی؟
جیهوپ: اون شبی که مست کردیم
یادمه تو سوالاتی راجب قتلشون می پرسیدی
فکر می کردم فقط یه خواب بود
یه خواب بد
از مدل حرف زدنش فهمیدم داغون شده
اشک تو چشماش حلقه زد
با لبخند بغض داری می گفت: ا/ت ازت خیلی نا امید شدم
( نویسنده داره گریه می کنه)
گفتم: جیهوپ خواهش می کنم درک کن ،اون اتفاق کل زندگیم رو زیر و رو کرد و می خوام بدونم چرا
جیهوپ هنوزم داشت تلاش می کرد سنگینی حرفام رو هضم کنه
جیهوپ: ا/ت تو هرگز منو دوست داشتی؟یا همش بازی بود؟
با قدرت غیر واقعی ای سرم رو بالا گرفتم
سعی کردم بغضم رو مخفی کنم ولی داشتم از گریه خفه می شدم
چون من عاشقش بودم
ولی حس می کردم این عشق برای هر دوتامون مضره
گفتم: حقیقت رو می خوای؟ اوایل اره ،اوایل فقط بازی بود ،ولی کم کم دیگه نبود ،این عشق برام واقعی و واقعی تر شد ،من الانم همون حس رو دارم
دیوانه وار عاشقت شدم
جیهوپ تن صداش رو بالاتر برد: پس چرت زود تر حقیقت رو بهم نگفتی؟شاید اگر زودتر راجبش حرف می زدیم اینطوری نمی شد
بغضم ترکید
اشک ها گلوله گلوله روی صورتم غلت می زدن : الان ولی خیلی دیره
گفتم: جیهوپ الان هر دوتامون احساساتی هستیم ،هر دوتامون هم اشتباه کردیم ولی اشتباه من بدتر بود
بیا یه هفته از هم دور باشیم و کاملا فکر کنیم که ببینیم چیکار کنیم
جیهوپ: این یه چیزی فرا تر از بده.
تو دروغ گفتی و هنوزم داری دروغ میگی که عاشقمی
حالم رو هم می زنی ا/ت
همون موقع قلبم ترک برداشت
حالم بد شد و ضربان قبلم خیلی بالا رفت
سرم گیج میربت
ترکی عمیق و بزرگ
جیهوپ نفس عمیقی کشید و داشت دندوناش رو به هم میسابید
شروع به غر غر کردم: پس حداقل بهم بگو کی قاتل اوناست
این حق منه
توی اون نامه چی بود
از چی اینقدر می ترسی جیهوپ؟؟
چی اینقدر وحشتناکه ؟؟
جیهوپ صورتش جوری بود انگار صدای من داره اذیتش می کنه
جیهوپ: ا/ت بعد ۷ روز با هم حرف می زنیم
سرم داشت گیج می رفت
با دستم در رو گرفتم که نیوفتم
جیهوپ در رو بست و رفت بیرون ولی وقتی در رو تکون داد من نتونستم تعادلم رو حفظ کنن و افتادم
جیهوپ از صدای افتادنم سریع برگشت
ولی نمی تونستم دیگه تکون بخورم و آروم آروم بیهوش شدم
نویسنده:بچها خداوکیلی ادامه بدم؟
تازه فهمیدم چه جمله هایی استفاده کردم
هوا مثل سم داشت خفه ام می کرد و نمی تونستم دهنم رو باز کنم و بگم همه اینایی که گفتم چرت و پرت بوده
چون همش حقیقت بود.
جیهوپ سکوت کرده بود ولی می تونستم صدای خرد شدن قلبش رو بشنوم
جیهوپ لبخند دردناکی زد
جیهوپ: پس حقیقت داشت
ممنونم که حقیقت رو بهم گفتی
ممنون که شکم رو به واقعیت تبدیل کردی
چشمام درشت شد و با تعجب بهش خیره شدم
با لکنت گفتم: چطور؟از کجا می دونستی؟
جیهوپ: اون شبی که مست کردیم
یادمه تو سوالاتی راجب قتلشون می پرسیدی
فکر می کردم فقط یه خواب بود
یه خواب بد
از مدل حرف زدنش فهمیدم داغون شده
اشک تو چشماش حلقه زد
با لبخند بغض داری می گفت: ا/ت ازت خیلی نا امید شدم
( نویسنده داره گریه می کنه)
گفتم: جیهوپ خواهش می کنم درک کن ،اون اتفاق کل زندگیم رو زیر و رو کرد و می خوام بدونم چرا
جیهوپ هنوزم داشت تلاش می کرد سنگینی حرفام رو هضم کنه
جیهوپ: ا/ت تو هرگز منو دوست داشتی؟یا همش بازی بود؟
با قدرت غیر واقعی ای سرم رو بالا گرفتم
سعی کردم بغضم رو مخفی کنم ولی داشتم از گریه خفه می شدم
چون من عاشقش بودم
ولی حس می کردم این عشق برای هر دوتامون مضره
گفتم: حقیقت رو می خوای؟ اوایل اره ،اوایل فقط بازی بود ،ولی کم کم دیگه نبود ،این عشق برام واقعی و واقعی تر شد ،من الانم همون حس رو دارم
دیوانه وار عاشقت شدم
جیهوپ تن صداش رو بالاتر برد: پس چرت زود تر حقیقت رو بهم نگفتی؟شاید اگر زودتر راجبش حرف می زدیم اینطوری نمی شد
بغضم ترکید
اشک ها گلوله گلوله روی صورتم غلت می زدن : الان ولی خیلی دیره
گفتم: جیهوپ الان هر دوتامون احساساتی هستیم ،هر دوتامون هم اشتباه کردیم ولی اشتباه من بدتر بود
بیا یه هفته از هم دور باشیم و کاملا فکر کنیم که ببینیم چیکار کنیم
جیهوپ: این یه چیزی فرا تر از بده.
تو دروغ گفتی و هنوزم داری دروغ میگی که عاشقمی
حالم رو هم می زنی ا/ت
همون موقع قلبم ترک برداشت
حالم بد شد و ضربان قبلم خیلی بالا رفت
سرم گیج میربت
ترکی عمیق و بزرگ
جیهوپ نفس عمیقی کشید و داشت دندوناش رو به هم میسابید
شروع به غر غر کردم: پس حداقل بهم بگو کی قاتل اوناست
این حق منه
توی اون نامه چی بود
از چی اینقدر می ترسی جیهوپ؟؟
چی اینقدر وحشتناکه ؟؟
جیهوپ صورتش جوری بود انگار صدای من داره اذیتش می کنه
جیهوپ: ا/ت بعد ۷ روز با هم حرف می زنیم
سرم داشت گیج می رفت
با دستم در رو گرفتم که نیوفتم
جیهوپ در رو بست و رفت بیرون ولی وقتی در رو تکون داد من نتونستم تعادلم رو حفظ کنن و افتادم
جیهوپ از صدای افتادنم سریع برگشت
ولی نمی تونستم دیگه تکون بخورم و آروم آروم بیهوش شدم
نویسنده:بچها خداوکیلی ادامه بدم؟
۱۱.۸k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.