(فراموش نشدنی)p.4

ا/ت*ویو
رفتم توی اتاق بابام به صورت مخفیانه و جوری که بابام نفهمه.
رمز گاو صندوقش رو باز کردم،حدود 10 ملیون دلار بود)
چون صدا میداد بابام تکون خورد،الان بیدار میشه
خدارو شکر فثط یه تکون بود
توی گاو صندقش خیلی پول هست دلار های زیادی هست
توی کیفی که با خودم اورده بودم همشون رو انداختم داخلش.
درش رو بشتم و رفتم داخل اتاقم
اماده شدم نگهبانا جلوی در بودن حتما بهشون تاکید کرده که مراقب باشن
یه بهونه ای حالا میارم دیگه
هیچکدوم از وسایلم رو با خودم نبردم
چون شک میکنن.
داشتم میرفتم جلوی در بودم که یهو...
یه نفر گفت
سوهون:ا/ت(اروم)
ا/ت:سوهون(اروم)
سوهون:چیکار میکنی؟(اروم)
ا/ت:دارم فرار میکنم داداشی دیگه تحمل بابا رو ندارم،خوب شد که توهم اومدی حالا دیگه با تو خداحافظی میکنم
سوهون:نخیر،با من خداحافظی نمیکنی من همیشه پیشتم(ا/ت و سوهون برادر و خواهرن)
ا/ت:یعنی تو هم باهام میای
سوهون:اره
ا/ت:باشه بریم
سوهون:من به دست راستم یعنی یونجون میگم کل پولای شرکت رو بزنه برام
ا/ت:باشه مرسی پس بریم
سوهون:نه وایسا،تو از در پشتی برو کنار خیابون منتظر باش تا من با ماشین بیام،همین الان هم دوتا بلیط به سئول میگیرم
ا/ت:باشه من میرم پس
سوهون:برو