part 162
#part_162
#فرار
خیره خیره نگام کرد و چیزی نگفت منم تازه دوهزاریم افتاد از تو چه فاصله ی کمی تو ب*غ*لش دارم سخنرانی میکنم دستمو زدم به تخت سینشو ازش جدا شدم اونم ولم کرد بدون اینکه نگاش کنم گوشیمو از کنارش برداشتم و هنذفیریمو جمع کردم با دیدن سیمش آه از نهادم بلند شد سیمش از هم جدا شده بود با حرص به ارسلان نگاه کردم که بیشعور بدون معذرت خواهی بلند شد
-باز شروع نکنیا کم ابغوره بگیر کوچولو پاشو لباس درست بپوش الان همکارم میاد
نفسی از سر حرص کشیدم
- خب حاالا همکارت بیاد چه ربطی به من داره !!؟
با اخم و جدیت گفت :
- تنها نیست توهم باشی بهتره
روم نشد بپرسم منو به عنوان چیکارش میخواد معرفی کنه فقط با بغض به هندزفیریم نگاه کردم و مثل بچه ها لب ورچیدم اورانگوتان وحشی ببین چیکار کرد با هندزفیری نازنینم ارسلان طبق معمول رفت دوش بگیره ماشالا این پسره باید ماهی میشد سروتهشو بزنی تو حمومه اه اه وسواسیه بدبخت عین مادر مرده ها با لب و لوچه ی اویزوون خیره شدم به هنذفیریم که ارسلان زد نفلش کرد این پسره رو باید ببرم تیمارستان روانی اخه بگو احساساتت منفجر شد چرا اینو کشیدی پوفی کشیدم و بلند شدم گویا نزدیک اومدن همکارش بوده که یادی از ما کرده ارسلان جون البته یادش تو سرش بخوره هندزفیریمو زد نیستو نابود کرد با غرغر گوشیمو گذاشتم تو کیفم و عین علامت سوال خیره شدم به ساک لباسام حالا چی بپوشم یکم لباسارو زیرو رو کردم و اخر بعد یه مشت کش و قوص به بدنم یه بلیز
مشکی آستین بلند با شلوار لی پوشیدم آستینای بلیزم خیلی بلند بود و تا رو انگشتام میومد و جذبم بود واسه همین
خیلی خوشگل ایستاده بود تو تنم ارایشم که بیخیال حسش نیست پس رفتم نشستم روی تخت ارسلان خدا کنه ادم خونگرمی باشه همکارش اصلا حال ندارم عین عصا قورت داده ها بشینم ور دل این ماموت موهامم باز کردم و ساده دورم ریختم یعنی همکار ارسلان چه شکلیه ؟اسم همکار که اومد یه مرد کپل اومد تو ذهنم که لپ داره این هوا خندم
گرفت خاک توسرم کنن مگه قناده
#فرار
خیره خیره نگام کرد و چیزی نگفت منم تازه دوهزاریم افتاد از تو چه فاصله ی کمی تو ب*غ*لش دارم سخنرانی میکنم دستمو زدم به تخت سینشو ازش جدا شدم اونم ولم کرد بدون اینکه نگاش کنم گوشیمو از کنارش برداشتم و هنذفیریمو جمع کردم با دیدن سیمش آه از نهادم بلند شد سیمش از هم جدا شده بود با حرص به ارسلان نگاه کردم که بیشعور بدون معذرت خواهی بلند شد
-باز شروع نکنیا کم ابغوره بگیر کوچولو پاشو لباس درست بپوش الان همکارم میاد
نفسی از سر حرص کشیدم
- خب حاالا همکارت بیاد چه ربطی به من داره !!؟
با اخم و جدیت گفت :
- تنها نیست توهم باشی بهتره
روم نشد بپرسم منو به عنوان چیکارش میخواد معرفی کنه فقط با بغض به هندزفیریم نگاه کردم و مثل بچه ها لب ورچیدم اورانگوتان وحشی ببین چیکار کرد با هندزفیری نازنینم ارسلان طبق معمول رفت دوش بگیره ماشالا این پسره باید ماهی میشد سروتهشو بزنی تو حمومه اه اه وسواسیه بدبخت عین مادر مرده ها با لب و لوچه ی اویزوون خیره شدم به هنذفیریم که ارسلان زد نفلش کرد این پسره رو باید ببرم تیمارستان روانی اخه بگو احساساتت منفجر شد چرا اینو کشیدی پوفی کشیدم و بلند شدم گویا نزدیک اومدن همکارش بوده که یادی از ما کرده ارسلان جون البته یادش تو سرش بخوره هندزفیریمو زد نیستو نابود کرد با غرغر گوشیمو گذاشتم تو کیفم و عین علامت سوال خیره شدم به ساک لباسام حالا چی بپوشم یکم لباسارو زیرو رو کردم و اخر بعد یه مشت کش و قوص به بدنم یه بلیز
مشکی آستین بلند با شلوار لی پوشیدم آستینای بلیزم خیلی بلند بود و تا رو انگشتام میومد و جذبم بود واسه همین
خیلی خوشگل ایستاده بود تو تنم ارایشم که بیخیال حسش نیست پس رفتم نشستم روی تخت ارسلان خدا کنه ادم خونگرمی باشه همکارش اصلا حال ندارم عین عصا قورت داده ها بشینم ور دل این ماموت موهامم باز کردم و ساده دورم ریختم یعنی همکار ارسلان چه شکلیه ؟اسم همکار که اومد یه مرد کپل اومد تو ذهنم که لپ داره این هوا خندم
گرفت خاک توسرم کنن مگه قناده
۱.۸k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.