پارت ۱۶فصل دوم
پارت ۱۶فصل دوم
دو روز بعد
مین هی*چشم هامو باز کردم که دیدم تهیونگ داره نگاهم میکنه*
تهیومگ.مین هی خدا ی من بلاخره چشم هاتو باز کردی
مین هی. سویانگ....سویانگ کجاست
تهیونگ.اروم باش
مین هی.گفتم سویانگ کجاست*سریع به بیرون حرکت کردم *
تهیونگ.مین هی صبر کن
مین هی.دخترم کجاست ...هق ...تهیونگ دخترم کجاست حالش خوبه
تهیونگ.*آروم بغلش کردم*آروم باش نگاه کن اونجا نشسته داره بازی میکنه حالشم خوبه
مین هی.کی این بلا رو سرمون آورد
تهیونگ.متاسفم....ولی ملکه اینکار رو کردم تنها کسی که از این سم داشته ملکه بوده و حتی انگشتر ملکه معلوم شدن حین ریختن این سم توی غذات افتاده
مین هی.اخه چرا مگه من چیکارش کردم
ملکه.میبینم که زنده موندی معلومه پادشاه خیلی عروسش واسش عزیز بوده که پادزهر و بهت داده(یک توضیح بدم انگار یک پادزهر فقط وجود داره و هر صد سال یکبار درست میشه که میتونه هر سمی رو خوب کنه و ملکه هم فکر میکنه که پادشاه این پادزهر و داده به مین هی)
مین هی.تووو...چرا چرا راحتم نمیزارم دست از سر من و دخترم بردار چرا نمیزاری با خیال راحت زندگی کنم
ملکه.*یک سیلی بهش زدم که افتاد روی زمین*یادت باشه کی هستی
تهیونگ.مین هی حالت خوبه
مین هی*چونکه وسط قصر بودیم همه دورمون جمع شده بودن از ندیمه ها تا نخست وزیر*
امپراطور.بس کنید(با داد) این دختر که اینجا هستش همون شاهزاده گمشدس
دو روز بعد
مین هی*چشم هامو باز کردم که دیدم تهیونگ داره نگاهم میکنه*
تهیومگ.مین هی خدا ی من بلاخره چشم هاتو باز کردی
مین هی. سویانگ....سویانگ کجاست
تهیونگ.اروم باش
مین هی.گفتم سویانگ کجاست*سریع به بیرون حرکت کردم *
تهیونگ.مین هی صبر کن
مین هی.دخترم کجاست ...هق ...تهیونگ دخترم کجاست حالش خوبه
تهیونگ.*آروم بغلش کردم*آروم باش نگاه کن اونجا نشسته داره بازی میکنه حالشم خوبه
مین هی.کی این بلا رو سرمون آورد
تهیونگ.متاسفم....ولی ملکه اینکار رو کردم تنها کسی که از این سم داشته ملکه بوده و حتی انگشتر ملکه معلوم شدن حین ریختن این سم توی غذات افتاده
مین هی.اخه چرا مگه من چیکارش کردم
ملکه.میبینم که زنده موندی معلومه پادشاه خیلی عروسش واسش عزیز بوده که پادزهر و بهت داده(یک توضیح بدم انگار یک پادزهر فقط وجود داره و هر صد سال یکبار درست میشه که میتونه هر سمی رو خوب کنه و ملکه هم فکر میکنه که پادشاه این پادزهر و داده به مین هی)
مین هی.تووو...چرا چرا راحتم نمیزارم دست از سر من و دخترم بردار چرا نمیزاری با خیال راحت زندگی کنم
ملکه.*یک سیلی بهش زدم که افتاد روی زمین*یادت باشه کی هستی
تهیونگ.مین هی حالت خوبه
مین هی*چونکه وسط قصر بودیم همه دورمون جمع شده بودن از ندیمه ها تا نخست وزیر*
امپراطور.بس کنید(با داد) این دختر که اینجا هستش همون شاهزاده گمشدس
۲.۰k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.