🔰B̷a̷n̷g̷ T̷e̷n̷ b̷o̷y̷s̷🔰..🖤⛓️M̷A̷F̷I̷A̷⛓️🖤.."1̷0̷"پارت
سلام کیوتاااا🥺🤍 مرسی که با کامنتا حالمو بهتر کردید...لاولی..🥺💜💙
...اینم از پارت بعد..امروز براتون 2 تا پارت میزارم🙃..
البته اگه کامنت تا بالا باشه ...ولی فعلا دل درد بدی دارم😣..
ولی حالا سعیمو میکنم تا دو تا پارت بزارم اگه کامنت بالا باشه🙂💜..
...خب بریم ادامه فیک🖤⛓️🖤⛓️🖤✨..
از زبان جونگ کوک : یک دفعه به خودم اومدم و دیدم که ..😟..
دارم چیکار میکنم یه لحظه درد بدی رو توی شکمم احساس کردم 😣..و کلتم از دستم افتاد ....و افتادم روی زمین...دردش تحمل ناپذیر بود 😫....
از زبان جین : دیدم که یک دفعه جونک کوک کلت از دستش افتاد بعد پخش زمین شد ...😥...خیلی ترسیده بودم....که چرا اینطوری شد ...
سریع رفتم سمتش گفتم : جو..جونک ..کوک حا..حالت ..خوبه😥؟..
جونگ کوک : .......
جین : هی ..جونگ کوک جواب منو بده ببینم چی شده😰؟؟..چت شد یهو؟؟
جونگ کوک : شکمم....د....درد ....دارههه.... اه..😣...
جین : صبر کن الان دکترو میارم ..😥...
جونگ کوک : ن..نه ...نمیخواد...ایییی😫...
جین : چرت نگو جونگ کوک داری از درد میمیری اون وقت میگی دکترو نیارم😡
من کار خودمو میکنم پس بهتره دیگه حرفی نزنی😡😡...
جونگ کوک : ک..کمک....کن..بلند...شم..لط..لطفا..اهه.اهه...😣..
جین : باشه..بلندشو چرا اینطوری شدی تو؟؟..😟
از زبان جونگ کوک : جین اومد و کمکم کرد تا روی مبل دراز بکشم..
حالم اصلا خوب نبود نمیدونم یه دفعه چی شد😓...
از زبان ا/ت : وقتی بیدار شدم جیمین هنوز نیومده بود..
خواستم بهش زنگ بزنم ولی گوشیم نبود...اصلا چی شد که
من یه دفعه از حال رفتم؟ ...اون پسره کی بود؟ ...اه بس کن ا/ت..😠..
خواستم از در برم بیرون تا ببینم چه خبره ... بقیه کجان..🙁..
از اتاق جیمین اومدم بیرون و رفتم توی راهرو عمارت ..هیچ کس نبود..
خیلی ترسیده بودم😭...کم کم داشت گریم میگرفت تا اینکه یک دفعه....
پایان پارت ۱۰😐😐😐🔪...
کیوتا حالم خوب نبود کم نوشتم🙁🥺
کامنتتتت😐😐
...اینم از پارت بعد..امروز براتون 2 تا پارت میزارم🙃..
البته اگه کامنت تا بالا باشه ...ولی فعلا دل درد بدی دارم😣..
ولی حالا سعیمو میکنم تا دو تا پارت بزارم اگه کامنت بالا باشه🙂💜..
...خب بریم ادامه فیک🖤⛓️🖤⛓️🖤✨..
از زبان جونگ کوک : یک دفعه به خودم اومدم و دیدم که ..😟..
دارم چیکار میکنم یه لحظه درد بدی رو توی شکمم احساس کردم 😣..و کلتم از دستم افتاد ....و افتادم روی زمین...دردش تحمل ناپذیر بود 😫....
از زبان جین : دیدم که یک دفعه جونک کوک کلت از دستش افتاد بعد پخش زمین شد ...😥...خیلی ترسیده بودم....که چرا اینطوری شد ...
سریع رفتم سمتش گفتم : جو..جونک ..کوک حا..حالت ..خوبه😥؟..
جونگ کوک : .......
جین : هی ..جونگ کوک جواب منو بده ببینم چی شده😰؟؟..چت شد یهو؟؟
جونگ کوک : شکمم....د....درد ....دارههه.... اه..😣...
جین : صبر کن الان دکترو میارم ..😥...
جونگ کوک : ن..نه ...نمیخواد...ایییی😫...
جین : چرت نگو جونگ کوک داری از درد میمیری اون وقت میگی دکترو نیارم😡
من کار خودمو میکنم پس بهتره دیگه حرفی نزنی😡😡...
جونگ کوک : ک..کمک....کن..بلند...شم..لط..لطفا..اهه.اهه...😣..
جین : باشه..بلندشو چرا اینطوری شدی تو؟؟..😟
از زبان جونگ کوک : جین اومد و کمکم کرد تا روی مبل دراز بکشم..
حالم اصلا خوب نبود نمیدونم یه دفعه چی شد😓...
از زبان ا/ت : وقتی بیدار شدم جیمین هنوز نیومده بود..
خواستم بهش زنگ بزنم ولی گوشیم نبود...اصلا چی شد که
من یه دفعه از حال رفتم؟ ...اون پسره کی بود؟ ...اه بس کن ا/ت..😠..
خواستم از در برم بیرون تا ببینم چه خبره ... بقیه کجان..🙁..
از اتاق جیمین اومدم بیرون و رفتم توی راهرو عمارت ..هیچ کس نبود..
خیلی ترسیده بودم😭...کم کم داشت گریم میگرفت تا اینکه یک دفعه....
پایان پارت ۱۰😐😐😐🔪...
کیوتا حالم خوب نبود کم نوشتم🙁🥺
کامنتتتت😐😐
۳۷.۵k
۲۰ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.