فیک«دختر کوچولوی من» part 34
ات: چونکه نوره که باعث میشه سایه به وجود بیاد…تویی که باعث میشی منم وجود داشته باشم(وای من دیگه غش)
ته: چجوری تو چند ثانیه این به ذهنت اومد؟
ات: نمیدونم(با خنده)
ته: سردت نیست؟
ات: نه زیاد
ته: میخوای یه کار باحال بکنیم؟
ات: چه کاری؟
ته: واسه چند دقیقه بغلت کنم
ات: این بود کار باحالت؟(با خنده)
ته : چیه مگه؟باحال نیست؟
ات: من که نگفتم باحال نیست
ته:(بغلش میکنه و به دیواره های استخر تکیه میده)
ته: ات اگه من یه روز بخوام ازدواج کنم چیکار میکنی؟
ات: اگه به خواست خودت باشه و…و دوسش داشته باشی من دیگه نمیتونم حرفی بزنم
ته: مگه میشه کسیو غیر تو دوست داشته باشم؟
ات: پس چرا یهو این سوالو پرسیدی؟
ته: همینجوری
ات: همینجوری؟
ته:اره..راستش همیشه وقتی نگات میکنم شرمنده میشم که تورو تو زندگیه شرم آور خودم کشوندم تو ارزوهای خودتو داشتی اما الان میخوای راه منو ادامه بدی این کار خوب نیست ات نمیتونم اجازه بدم بخاطر من از ارزوهات دور بشی
ات: نه من الان ارزوهای جدید تری دارم که میخوام بهشون برسم بعدشم من از اینکه پیش توعم خوشحالم
ته: منم همینطور برای همینه که دیگه نمیتونم ولت کنم
ات: تهیونگ مادر و پدرت به دیدنت نمیان؟
ته: نه…اونا مردن
ات: ببخشید نمیدونستم…مثل اینکه خیلی شبیه همیم
ته: اره..خیلی تو دنیا فقط تو و ته جونو دارم
ات: تهیونگ…بنظرت درسته؟
ته: چی؟
ات: رابطه منو تو
ته: چرا درست نباشه؟نکنه اذیتت میکنه؟ببین اگه اذیت میشی میتونم صبر…
ات: هیشش..نه اذیت نمیشم(انگشتشو میزاره رو لبای ته)
ته: سردت نیست؟
ات: نه اصلا تو چی؟
ته: من خوبم
ته: ات تو گفتی دوست داری بازیگر بشی اگه بخوای میتونم تو بهترین کمپانیا کاراموزت کنم ات…خواهش میکنم مثل من نشو
ات: الان دیگه نمیخوام بازیگر بشم واقعا میگم
ته: اینجوری احساس شرم میکنم که باعث خراب شدن ایندت شدم
ات: نکن…احساس شرم نکن من خودم اینطور میخوام
ته: من که به هر حال نمیزارم مثل من بشی پس درمورد یه شغل دیگه فکر کن
ات: خیلی خب باشه
ته: خیلی رمانتیکه اینجا نه؟
ات: درسته خیلی(انگشتشو میکشه رو هاله گوش ته)
ته: اینکارو نکن
ات: چرا؟
بنظرتون چرا ته میگه نکن؟😔😂
ته: چجوری تو چند ثانیه این به ذهنت اومد؟
ات: نمیدونم(با خنده)
ته: سردت نیست؟
ات: نه زیاد
ته: میخوای یه کار باحال بکنیم؟
ات: چه کاری؟
ته: واسه چند دقیقه بغلت کنم
ات: این بود کار باحالت؟(با خنده)
ته : چیه مگه؟باحال نیست؟
ات: من که نگفتم باحال نیست
ته:(بغلش میکنه و به دیواره های استخر تکیه میده)
ته: ات اگه من یه روز بخوام ازدواج کنم چیکار میکنی؟
ات: اگه به خواست خودت باشه و…و دوسش داشته باشی من دیگه نمیتونم حرفی بزنم
ته: مگه میشه کسیو غیر تو دوست داشته باشم؟
ات: پس چرا یهو این سوالو پرسیدی؟
ته: همینجوری
ات: همینجوری؟
ته:اره..راستش همیشه وقتی نگات میکنم شرمنده میشم که تورو تو زندگیه شرم آور خودم کشوندم تو ارزوهای خودتو داشتی اما الان میخوای راه منو ادامه بدی این کار خوب نیست ات نمیتونم اجازه بدم بخاطر من از ارزوهات دور بشی
ات: نه من الان ارزوهای جدید تری دارم که میخوام بهشون برسم بعدشم من از اینکه پیش توعم خوشحالم
ته: منم همینطور برای همینه که دیگه نمیتونم ولت کنم
ات: تهیونگ مادر و پدرت به دیدنت نمیان؟
ته: نه…اونا مردن
ات: ببخشید نمیدونستم…مثل اینکه خیلی شبیه همیم
ته: اره..خیلی تو دنیا فقط تو و ته جونو دارم
ات: تهیونگ…بنظرت درسته؟
ته: چی؟
ات: رابطه منو تو
ته: چرا درست نباشه؟نکنه اذیتت میکنه؟ببین اگه اذیت میشی میتونم صبر…
ات: هیشش..نه اذیت نمیشم(انگشتشو میزاره رو لبای ته)
ته: سردت نیست؟
ات: نه اصلا تو چی؟
ته: من خوبم
ته: ات تو گفتی دوست داری بازیگر بشی اگه بخوای میتونم تو بهترین کمپانیا کاراموزت کنم ات…خواهش میکنم مثل من نشو
ات: الان دیگه نمیخوام بازیگر بشم واقعا میگم
ته: اینجوری احساس شرم میکنم که باعث خراب شدن ایندت شدم
ات: نکن…احساس شرم نکن من خودم اینطور میخوام
ته: من که به هر حال نمیزارم مثل من بشی پس درمورد یه شغل دیگه فکر کن
ات: خیلی خب باشه
ته: خیلی رمانتیکه اینجا نه؟
ات: درسته خیلی(انگشتشو میکشه رو هاله گوش ته)
ته: اینکارو نکن
ات: چرا؟
بنظرتون چرا ته میگه نکن؟😔😂
۳۱.۶k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.