پارت 83
سرم رو به سینش تکیه دادم و به موجهای دریا که گاهی آروم
بود گاچی شده مهتاج؟هی شدید خیره شدم
دستم رو روی صورتش گذاشتم و صورتش نوازش کردم:
تو فقط باش، من هیچی نمیخوام.
لبخندی زد.
جیمین : دوستت دارم، ملکه ی من!
ت :منم.
و این شد که لبهامون قفل هم شد.
***
صبح با سر و صداهایی که از بیرون میاومد بیدار شدم. از جا
بلند شدم که متوجه نبود اون دو تا دختر شدم. از وضع خوابیدن
جولیا هم که نگم؛ یه پاش آویزون از تخت، موهای ژولیده و
لباسهای کج و کوله.
این دختر همین بود و همین هم باعث میشد شیرین باشه!
خواستم برم که گوشی جولیا شروع کرد به زنگ خوردن. نگاهی
بهش انداختم که نوشته بود » سوجون « با خنده گفتم:
ت:جولیا
بیدار نشد. این دفعه بلند داد زدم:
ت : جولیا؟
یهو بلند شد و گفت:
جولیا
: چی شده؟ زلزله اومده؟ طوفان شده؟
پوکر بهش خیره شدم که یهو نگاهش به گوشی افتاد و گفت:
جولیا
:چیزی شده؟
فوری گوشی دادم بهش که جواب داد:
جولیا
: بله، عشقم؟
کنجکاو بهش خیره شدم و که چشمهاش برام گرد کرد و گفت:
جولیا
: سوجون وایسا یه لحظه.
بعدش گوشی پایین اورد و با اشاره بهم گفت:
جولیا
:چته دختر؟ نکنه میخوای حرفای عاشقونه ما رو گوش بدی؟
ت:گوشم پر از حرفای عاشقونس.
جولیا
: پس چرا وایسادی بر و بر منو نگاه میکنی؟
با خنده گفتم:
ت :باشه خانم عاشق، منتظرتم.
جولیا
: اوکی.
از کابین بیرون زدم و به سمتی که بچهها بودن رفتم که یه بوی
خیلی لطیف به مشامم خورد.آروم چشم هام رو بستم و عمیق بو
کشیدم که نفسهای گرمی به گردنم خورد.
جیمین :خانوم کوچولو، داره چیو بو میکنه؟
سریع به سمتش برگشتم و با نگاهی به اطراف گفتم:
ت: جیمین! یکی میاد میبینه.
جیمین :نمیاد بهت گفتم که حواسم هست
بود گاچی شده مهتاج؟هی شدید خیره شدم
دستم رو روی صورتش گذاشتم و صورتش نوازش کردم:
تو فقط باش، من هیچی نمیخوام.
لبخندی زد.
جیمین : دوستت دارم، ملکه ی من!
ت :منم.
و این شد که لبهامون قفل هم شد.
***
صبح با سر و صداهایی که از بیرون میاومد بیدار شدم. از جا
بلند شدم که متوجه نبود اون دو تا دختر شدم. از وضع خوابیدن
جولیا هم که نگم؛ یه پاش آویزون از تخت، موهای ژولیده و
لباسهای کج و کوله.
این دختر همین بود و همین هم باعث میشد شیرین باشه!
خواستم برم که گوشی جولیا شروع کرد به زنگ خوردن. نگاهی
بهش انداختم که نوشته بود » سوجون « با خنده گفتم:
ت:جولیا
بیدار نشد. این دفعه بلند داد زدم:
ت : جولیا؟
یهو بلند شد و گفت:
جولیا
: چی شده؟ زلزله اومده؟ طوفان شده؟
پوکر بهش خیره شدم که یهو نگاهش به گوشی افتاد و گفت:
جولیا
:چیزی شده؟
فوری گوشی دادم بهش که جواب داد:
جولیا
: بله، عشقم؟
کنجکاو بهش خیره شدم و که چشمهاش برام گرد کرد و گفت:
جولیا
: سوجون وایسا یه لحظه.
بعدش گوشی پایین اورد و با اشاره بهم گفت:
جولیا
:چته دختر؟ نکنه میخوای حرفای عاشقونه ما رو گوش بدی؟
ت:گوشم پر از حرفای عاشقونس.
جولیا
: پس چرا وایسادی بر و بر منو نگاه میکنی؟
با خنده گفتم:
ت :باشه خانم عاشق، منتظرتم.
جولیا
: اوکی.
از کابین بیرون زدم و به سمتی که بچهها بودن رفتم که یه بوی
خیلی لطیف به مشامم خورد.آروم چشم هام رو بستم و عمیق بو
کشیدم که نفسهای گرمی به گردنم خورد.
جیمین :خانوم کوچولو، داره چیو بو میکنه؟
سریع به سمتش برگشتم و با نگاهی به اطراف گفتم:
ت: جیمین! یکی میاد میبینه.
جیمین :نمیاد بهت گفتم که حواسم هست
۵.۹k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.