Im nothing without you part 10
لباس مشکی حریرداری پوشیده بود و تهیونگ هم با کت خاکستری و شلوار همرنگش خیلی جذاب به نظر میرسید.بعد از در زدن وارد خونه شدن.تهیونگ و جونگکوک بعد از سلام کردن به جین و نامجونوارد پذیرایی شدن که با دیدن اون صحنه جا خوردن.جونگکوک برای اینکه مطمئنشه پلکی زد و تهیونگ گفت_تو...اومدی پسر؟
یونگی که میدونست اونا جا میخورن،لبخندی زد و به سمت تهیونگ رفت و بغلش کرد_آره اومدم
و بعد از تهیونگ،جونگکوک رو که هنوز تو بهت بود ولی سعی میکرد عادی جلوه بده و لبخند بزنه؛بغل کرد _چطوری جونگکوک؟ _خوبم یونگی،تو چطوری؟
از بغلش دراومد و به چشمای هردوشون نگاهی انداخت_خوبم،حالا که میبینم ازدواج کردین و دارین خانواده تشکیل میدین بهتر هم هستم.
تهیونگ با لبخندی گفت_هنوزم باورم نمیشه،این واقعا شوکه کننده بود
جونگکوک به جین و نامجون نگاه کرد_چرا بهمون نگفتین؟
جین جواب داد_میخواستیم سورپرایزتون کنیم
جونگکوک که فهمید حتما جیمین و هوسوک هم خبری ندارن با استرس آب دهنش رو قورت داد؛نامجون گفت_بشینین الانم هوسوک اینا میان
بعد از پنج دقیقهای که نشسته بودن و با یونگی حرف میزدن،جونگکوک به آشپزخونه رفت تا به بهونه آب با جین حرف بزنه _جین هیونگ یه لیوان آب میدی؟
نامجون به جین که داشت لیوان رو پر از آب میکرد گفت_عزیزم کمک نمیخوای؟
اما قبل از اینکه جین جوابی بده جونگکوک رو به هردوشون با صدای آرومی گفت_چرا به هوسوک و جیمین نگفتین؟اگه..اگه جیمین یونگی رو ببینه پریشون میشه.هوسوکم عصبانی میشه
با استرس گفت و نامجون جواب داد_چرا باید اینطورشه؟یونگی خودش این اجازه رو بهشون داده مطمئنم قصد بدی نداره.ما فقط به عنوان دوست و همدانشگاهی قدیممون دعوتش کردیم _میدونم اما هر چی باشه اون..
قبل از اینکه حرفش تمومشه صدای دراومد و نشون از اینکه اونا رسیدن.جین در رو باز کرد و اون دو وارد شدن اما جیمین با دیدن اینکه اون اینجاست لبخندش پاک شد و با تعجب گفت_ی..یونگی؟
هوسوک با شنیدن اسم یونگی نگاهی به سالن انداخت و با دیدنش تعجب کرده یه قدم جلو اومد.یونگی با لبخندی بهشون نگاه کرد_خودمم
همه سکوت کرده بودن و هیچکس حرفی نمیزد.جونگکوک با لیوان توی دستش توی آشپزخونه ایستاده بود و به ریاکشنشون نگاه میکرد.تهیونگ با دیدن ادامهدار شدن سکوت با صدای شاد و مهربونی گفت_اون از ایتالیا برگشته
هوسوک به خودش اومد و لبخند کوچیکی زد.بغلش کرد و گفت_خوش اومدی
جیمین هم پشتبندش با اکراه بغلش کرد و با لبخند ریزی لب زد_خوشحالم میبینمت
یونگی جواب داد_ممنونم.
اما جیمین که بیدلیل استرس گرفته بود لبخند ناچیزی زد و جونگکوک سعی کرد عادیسازی کنه
ادامه در کامنت خوشگلا♡
یونگی که میدونست اونا جا میخورن،لبخندی زد و به سمت تهیونگ رفت و بغلش کرد_آره اومدم
و بعد از تهیونگ،جونگکوک رو که هنوز تو بهت بود ولی سعی میکرد عادی جلوه بده و لبخند بزنه؛بغل کرد _چطوری جونگکوک؟ _خوبم یونگی،تو چطوری؟
از بغلش دراومد و به چشمای هردوشون نگاهی انداخت_خوبم،حالا که میبینم ازدواج کردین و دارین خانواده تشکیل میدین بهتر هم هستم.
تهیونگ با لبخندی گفت_هنوزم باورم نمیشه،این واقعا شوکه کننده بود
جونگکوک به جین و نامجون نگاه کرد_چرا بهمون نگفتین؟
جین جواب داد_میخواستیم سورپرایزتون کنیم
جونگکوک که فهمید حتما جیمین و هوسوک هم خبری ندارن با استرس آب دهنش رو قورت داد؛نامجون گفت_بشینین الانم هوسوک اینا میان
بعد از پنج دقیقهای که نشسته بودن و با یونگی حرف میزدن،جونگکوک به آشپزخونه رفت تا به بهونه آب با جین حرف بزنه _جین هیونگ یه لیوان آب میدی؟
نامجون به جین که داشت لیوان رو پر از آب میکرد گفت_عزیزم کمک نمیخوای؟
اما قبل از اینکه جین جوابی بده جونگکوک رو به هردوشون با صدای آرومی گفت_چرا به هوسوک و جیمین نگفتین؟اگه..اگه جیمین یونگی رو ببینه پریشون میشه.هوسوکم عصبانی میشه
با استرس گفت و نامجون جواب داد_چرا باید اینطورشه؟یونگی خودش این اجازه رو بهشون داده مطمئنم قصد بدی نداره.ما فقط به عنوان دوست و همدانشگاهی قدیممون دعوتش کردیم _میدونم اما هر چی باشه اون..
قبل از اینکه حرفش تمومشه صدای دراومد و نشون از اینکه اونا رسیدن.جین در رو باز کرد و اون دو وارد شدن اما جیمین با دیدن اینکه اون اینجاست لبخندش پاک شد و با تعجب گفت_ی..یونگی؟
هوسوک با شنیدن اسم یونگی نگاهی به سالن انداخت و با دیدنش تعجب کرده یه قدم جلو اومد.یونگی با لبخندی بهشون نگاه کرد_خودمم
همه سکوت کرده بودن و هیچکس حرفی نمیزد.جونگکوک با لیوان توی دستش توی آشپزخونه ایستاده بود و به ریاکشنشون نگاه میکرد.تهیونگ با دیدن ادامهدار شدن سکوت با صدای شاد و مهربونی گفت_اون از ایتالیا برگشته
هوسوک به خودش اومد و لبخند کوچیکی زد.بغلش کرد و گفت_خوش اومدی
جیمین هم پشتبندش با اکراه بغلش کرد و با لبخند ریزی لب زد_خوشحالم میبینمت
یونگی جواب داد_ممنونم.
اما جیمین که بیدلیل استرس گرفته بود لبخند ناچیزی زد و جونگکوک سعی کرد عادیسازی کنه
ادامه در کامنت خوشگلا♡
۳.۱k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.