پارت 3
( فردا ساعت 8:30صبح تو هواپیما )
لوهان:به هزار بدبختی تونستم همه کارا رو دوباره راست و ریس کنم .لی سرش توی لبتاب بود لی : منم اطلاعاتی که لازم داشتین رو پیدا کردم ا / ت بیا بخون .....کریس : برای چی اون بخونه ..من حرفم عوض نمیشه اون حق نداره بره سر اون قرار اوکی باهمم دست به یکی نکنین من اجازه نمیدم.... ا / ت اونجوری بهم نگاه نکن من اج....ا / ت : ساکت شو ....بده من اونو لی .لی و لوهان از خنده پوکیده بودن در ادامهبه کریس گفتم :هم خودت و هم من و هم این دوتا الدنگ لوهان و لی : یا ...ا / ت : ساکت دارم حرف میزنم..میدونیم که هیچکس رو توی این دنیا دیگه نمیتونی پیدا کنی که بهش اعتماد کنی اوکی من خودم انجام میدم تمام شد و رفت الانم خفه دارم با دوستم چت میکنم .کریس : کدوم دوستت من میشناسمش ببینم اصن مگه نگفتم به جز ما نباید دوست دیگه ای داشته باشی... ا / ت : وای کریس جدیدا خیلی بهم گیرمیدیا
بابا تاعو دارم باهاش حرف میزنم کریس : چرا باهاش حرف میزنی الان میریم میبینیمش دیگه نکن اه دیگه اعصاب ندارم از دست تو .لوهان : میگم کریس نکنه واقعا عکر کردی جدی جدی باباشی .یه لحضه از حرفی که زد رنگ ترس گرفت قیافم کریس بیخیال شد روشوکرد سمت پنجره و خوابید .لی خیلی اروم:هی لوهان
از جونت سیر شدی .ا / ت : راست میگه من گفتم بهش دیدی که چیکار کرد .لوهان : تو چیزی نمیدونی ا / ت اون از من ناراحت نمیشه شاید از تو ولی از من نه .بعدم یه نیشخند زد رفتم افتادم روشو تامیتونستن زدمش
ا / ت : ممممیییییککککششششممممتتتتتت لللللللووووووههههههااااااانننننن ممممننووو مسخره میکنی من چیو نمیدونم بهم بگو ..لی :عه عه عه ا / ت نکن یه چیزی گفت غلط کرد ولش کن لوهان : لی ....ساکت... شو ... خیلیم خو....ب کرد..م گفتم .... لی : خفه شو از جونت سیر شدی کریس : کافیه دیگه بسه ا / ت. بعد چهار ساعت رسیدیم و ماشینای شخصی تاعو اومون دنبالمون قیافه لوهان ریخته بود بهم خیلی خنده دار شده بود از توی هواپیما کریس کلا با من حرف نزد و خیلی رفتارش نسبت بهم سرد شده بود . رسیدیم خونه تاعو .
(ساعت 11:30 چین ..پکن خونه تاعو) تاعو :هی بچه ها سلام .... وای ا / ت😄 خیلی دلم برات تنگ شده بود دختر چقدر بزرگ شدی .کیوت من حالت خوبه .لوهان و لی : خدا شانس بده هرچی از طرف کریس محبت دریافت نکرد از طرف تاعو دریافت میکنه .ازدید کریس) وقتی تاعو اومد و ا / ت رو اونجوری بغل کرد خیلی حسودیم شد
کریس : کافیه دیگه بیاین بریم تو من پاهام درد گرفت رییستون چیزیش بشه کسی دیگه نیست کمکتون کنه ها
ا / ت : باشه حالا دوستم بیا بریم تو تاعو :بریم بیبی کریس :😡 لوهان و لی :😅😅😨 لی : میگم احیانا شما باهم رابطه ندارین کریس : اهم .لوهان روبه لی :ساکت شو اگه سرت به تنت زیادی نکرده ..................اکسو#اکسول#
لوهان:به هزار بدبختی تونستم همه کارا رو دوباره راست و ریس کنم .لی سرش توی لبتاب بود لی : منم اطلاعاتی که لازم داشتین رو پیدا کردم ا / ت بیا بخون .....کریس : برای چی اون بخونه ..من حرفم عوض نمیشه اون حق نداره بره سر اون قرار اوکی باهمم دست به یکی نکنین من اجازه نمیدم.... ا / ت اونجوری بهم نگاه نکن من اج....ا / ت : ساکت شو ....بده من اونو لی .لی و لوهان از خنده پوکیده بودن در ادامهبه کریس گفتم :هم خودت و هم من و هم این دوتا الدنگ لوهان و لی : یا ...ا / ت : ساکت دارم حرف میزنم..میدونیم که هیچکس رو توی این دنیا دیگه نمیتونی پیدا کنی که بهش اعتماد کنی اوکی من خودم انجام میدم تمام شد و رفت الانم خفه دارم با دوستم چت میکنم .کریس : کدوم دوستت من میشناسمش ببینم اصن مگه نگفتم به جز ما نباید دوست دیگه ای داشته باشی... ا / ت : وای کریس جدیدا خیلی بهم گیرمیدیا
بابا تاعو دارم باهاش حرف میزنم کریس : چرا باهاش حرف میزنی الان میریم میبینیمش دیگه نکن اه دیگه اعصاب ندارم از دست تو .لوهان : میگم کریس نکنه واقعا عکر کردی جدی جدی باباشی .یه لحضه از حرفی که زد رنگ ترس گرفت قیافم کریس بیخیال شد روشوکرد سمت پنجره و خوابید .لی خیلی اروم:هی لوهان
از جونت سیر شدی .ا / ت : راست میگه من گفتم بهش دیدی که چیکار کرد .لوهان : تو چیزی نمیدونی ا / ت اون از من ناراحت نمیشه شاید از تو ولی از من نه .بعدم یه نیشخند زد رفتم افتادم روشو تامیتونستن زدمش
ا / ت : ممممیییییککککششششممممتتتتتت لللللللووووووههههههااااااانننننن ممممننووو مسخره میکنی من چیو نمیدونم بهم بگو ..لی :عه عه عه ا / ت نکن یه چیزی گفت غلط کرد ولش کن لوهان : لی ....ساکت... شو ... خیلیم خو....ب کرد..م گفتم .... لی : خفه شو از جونت سیر شدی کریس : کافیه دیگه بسه ا / ت. بعد چهار ساعت رسیدیم و ماشینای شخصی تاعو اومون دنبالمون قیافه لوهان ریخته بود بهم خیلی خنده دار شده بود از توی هواپیما کریس کلا با من حرف نزد و خیلی رفتارش نسبت بهم سرد شده بود . رسیدیم خونه تاعو .
(ساعت 11:30 چین ..پکن خونه تاعو) تاعو :هی بچه ها سلام .... وای ا / ت😄 خیلی دلم برات تنگ شده بود دختر چقدر بزرگ شدی .کیوت من حالت خوبه .لوهان و لی : خدا شانس بده هرچی از طرف کریس محبت دریافت نکرد از طرف تاعو دریافت میکنه .ازدید کریس) وقتی تاعو اومد و ا / ت رو اونجوری بغل کرد خیلی حسودیم شد
کریس : کافیه دیگه بیاین بریم تو من پاهام درد گرفت رییستون چیزیش بشه کسی دیگه نیست کمکتون کنه ها
ا / ت : باشه حالا دوستم بیا بریم تو تاعو :بریم بیبی کریس :😡 لوهان و لی :😅😅😨 لی : میگم احیانا شما باهم رابطه ندارین کریس : اهم .لوهان روبه لی :ساکت شو اگه سرت به تنت زیادی نکرده ..................اکسو#اکسول#
۱۴.۶k
۰۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.