داستان زندگی نیچو😊💖
داستان زندگی نیچو😊💖
نیچو وقتی4سالش بود توی جنگل به همراه پدر و مادرش زندگی میکرد ی روز تایتان ها به خونه ی اونا حمله میکنن و پدر مادر نیچو کشته میشن نیچو به سختی میتونه فرار کنه
وقتی به دیوار ها میرسه گروه شناسایی میخواستن برن ماموریت و وقتی اون رو میبینن کلی ازش پرس و جو میکنن و بلاخره اون به دیوار ها میره اون توی یتیم خونه بزرگ میشه و شروع به درس خوندن و کتاب خوندن میکنه و درسش حسابی پیشرفت میکنه اون از زمان بچگیش خیلی احساساتی بود بخاطر احساساتش خیلی دل سوزی میکرد برای همین خیلی وقتا ازیت میشد14سال میگذره و اون وارد گروه شناسایی میشه2سال هم اونجا میگذره اون در حال ماموریت وقتی ارن در خطر بود جونشو نجات میده و از اونجا باهاش دوست میشه اون علاقه ی اجیبی به فرمانده لیوای داشت ولی نشون نمیداد 1سال دیگه هم میگذره ی بار جون لیوای در خطر بود و اون خودشو فدا کرد و در آخر.......
نیچو وقتی4سالش بود توی جنگل به همراه پدر و مادرش زندگی میکرد ی روز تایتان ها به خونه ی اونا حمله میکنن و پدر مادر نیچو کشته میشن نیچو به سختی میتونه فرار کنه
وقتی به دیوار ها میرسه گروه شناسایی میخواستن برن ماموریت و وقتی اون رو میبینن کلی ازش پرس و جو میکنن و بلاخره اون به دیوار ها میره اون توی یتیم خونه بزرگ میشه و شروع به درس خوندن و کتاب خوندن میکنه و درسش حسابی پیشرفت میکنه اون از زمان بچگیش خیلی احساساتی بود بخاطر احساساتش خیلی دل سوزی میکرد برای همین خیلی وقتا ازیت میشد14سال میگذره و اون وارد گروه شناسایی میشه2سال هم اونجا میگذره اون در حال ماموریت وقتی ارن در خطر بود جونشو نجات میده و از اونجا باهاش دوست میشه اون علاقه ی اجیبی به فرمانده لیوای داشت ولی نشون نمیداد 1سال دیگه هم میگذره ی بار جون لیوای در خطر بود و اون خودشو فدا کرد و در آخر.......
۱۲.۷k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.