کوئین مافیا پارت29
اجوما نامی وکوکو برد تو اتاق هایی که براشون اماده کرده منم رفتم تو اتاقم لباس عوض کردم خواستم بخوابم که یادم افتاد کوکو نامی لباس راحتی ندارن رفتم پیش اجوما
هانا: اجوما بچه ها لباس راحتی ندارن
اجوما: نگران نباش اقا براشون یکی دو دس گذاشته بود تو کمدا بهشون دادم بپوشن
هانا: اها ممنون اجوما شب بخیر
اجوما: شبخیر خوشگلم
رفتم خوابیدم
ویو 7صبح
با صدای الارم بیدار شدم یه راس رفتم حموم یه دوش1ساعته گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم لباس پوشیدم که یکی در زد
هانا: بیا
کوک بود
کوک: صبخیر
هانا: تویی صبخیر
کوک: همه پایین منتظرتن میخوان بگن چیکارمون داشتم نذاشتن برم خونم
هانا: بریم بریم کیفمو گوشیمو برداشتم با کوک رفتیم پایین همه سر میز بودن
هانا: صبخیر
همه: صبخیر
می هی: هانا کوک بیاید بشینید بگیم براتون
یون هی: خب بچه ها مایه ماموریت داریم باید 2تا3ماه بریم روسیه
هانا: اها اوکی برین
وودوک: شما 3نفر باید پیش هم باشین
هانا: چرا؟
جونکی: چون کع پیش هم باشین بهترحواسمون بهتون هس
هانا: مگه بچه ایم
وودوک: بخدا تو فقط قدت از ما بلنتره وگرنه اندازه یه بچه جون نداری
هانا: منننن؟ من بخاطز اینکه دست دونفرو با دماغ یکیو خرد کردم از دانشگاه اخراج شدم
نامی: جون من؟
کوک: ینی عنوزم همونی
هانا: ارع بمیرم دوباره زنده شم همینم😏
می هی: حالا واسه چی
هانا: خب چون میخواستن به ی دختر تجاوز کنن
نامی: ینی اونا پسر بودن
هانا: پ ن پ دختر بودن میخواستن به یه پسر تجاوز کنن
کوک: خب پس خونه ی من میمونیم
نامی: نع خونه ما میمونیم
هانا: همینجا میمونیم
می هی: چون میدونستیم دعوا میکنین براتون یه خونه گرفتیم هرچی بخواین داره وسایل گیم هم داره
نامی کوک هانا: اوکی
هانا: خدمتکار چی؟ منکه بلد نیستم یه گازو روشن کنم از الان بگم☺️
وودوک: پس فرا که ازدواج کردی میخوای چیکارکنی
هانا: اونوقت خدمتکار میگیرم
می هی: ارع فرستادیم
وودوک: تو تخصصت فقط ناکار کردن مردمه😂
هانا: دقیقا
بعد بابا اینا رو بدرقه کردیم رفتن با ماشین خودم رفتم مدرسه نامی رف شرکت کوک هم که مدله هرروز عکسبرداری داره قرار گذاشتیم ساعت1بعدظهر بریم اون خونه بابا اینا ادرسشو بهمون داده بودن رسیدم دانشگاه پیاده شدم رفتم داخل نشستم پیش فیلیکس
هانا: امروز زنگ اول خانم ادبیات میاد؟
فیلیکس: ارع زنگ اول میاد
هانا: اخیش، خانم ادبیات بهترین معلممونه خیلی مهربونه بهترین کلاسمون با اونه سویون و سوک یون مینهو و ووجین اومدن پیشمون
ووجین: هانا بابات گفت تو کوک باید باهم ازدواج کنید☺️
هانا: چییییی؟
مینهو: سوهو گف احتمال زیاد میخوان اینو بهتون بگن
هانا: اون سوهوی پشمک کجاس
فیلیکس: راس میگه؟ 😳
هانا: نع بابا یه ماموریت داشتن با عمو وودوک اینا میخوا3ماه برن روسیه
سویون: اهاا
مینسو اومد با یه پوزخند نگام کردو نشست سرجاش بعدش استادچون اومد همه به احترامش پاشدیم
استاد چون: خب بچه ها نمرات امتحانتون رو اووردم
سویون: استاد بالاترین نمره کلاس ماله کیه
استاد چون: بالا ترین نمرهکلاس ماله این شیطونه(اشاره به هانا)
هانا: منننن؟
استاد چون: ارع
هانا: استاد دقیقا من کجام شیطونه؟
استاد چون: اره وقتی که تازه اومدی فک میکردم ادم ارومی هستی ولی شیطون ترین دانشجویی هستی که تاحالا دانشگاه به خودش دیده😂
همه: 🤣
هانا: پس دارین میگین شیطان در جلد فرشته ام
استاد چون: دقیقا، خب ام هرکیو میخونم بیاد برگشو بگیرع
1ساعت بعد
استادچون: خب خسته نباشید بچه ها چون خسته شدین جلسه اینده درس میدم امتحان نمیگیرم
همه: اخیششش
استاد رف
هانا: اخه منه بدبخت کجام شیطونه
فیلیکس: بخدا از سر تا پات دیوونگی و شیطونی میریزه
هانا: فیلیکس صورت خوشگلی داری
فیلیکس: میدونم
هانا: حالا اگه نمیخوای داغونش کنم ببند
ووجین: سلام بر شیطون کلاس
هانا: یاااا من کجام شیطونه اخهمن به این خوبی و ارومی
فیلیکس: ارع خیلی ارومی بخاطر این دیوونه بازیات میدونه چندبار نزدیک بود بمیری
هانا: کی؟ من؟
پرش زمانی بعد مدرسه
از بچه ها خدافظی کردم رفتم خونه لباس عوض کردم غذا خوردم وسایلم رو جمع کردم نامی زنگ زد
مکالمه هانا و نامی
نامی: هانا کجایی
هانا: خونم دارم میام
نامی: باشه، خدافظ
هانا: خدافظ
سوار ماشین شدم رسیدم یه پنت هاوس بود فک کنم این ساختمون100طبقه داره
رفتم بابااینا به هرکدوممون کلید داده بودن درو باز کردم خیلی خوب بودخونه نامی اومدیکم با کوک نامی حرف زدیم رفتم وسایلم رو گذاشتم تویه اتاقی که تم خاکستری و مشکی داش رنگای مورد علاقم
ویو شب
هانا: اجوما بچه ها لباس راحتی ندارن
اجوما: نگران نباش اقا براشون یکی دو دس گذاشته بود تو کمدا بهشون دادم بپوشن
هانا: اها ممنون اجوما شب بخیر
اجوما: شبخیر خوشگلم
رفتم خوابیدم
ویو 7صبح
با صدای الارم بیدار شدم یه راس رفتم حموم یه دوش1ساعته گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم لباس پوشیدم که یکی در زد
هانا: بیا
کوک بود
کوک: صبخیر
هانا: تویی صبخیر
کوک: همه پایین منتظرتن میخوان بگن چیکارمون داشتم نذاشتن برم خونم
هانا: بریم بریم کیفمو گوشیمو برداشتم با کوک رفتیم پایین همه سر میز بودن
هانا: صبخیر
همه: صبخیر
می هی: هانا کوک بیاید بشینید بگیم براتون
یون هی: خب بچه ها مایه ماموریت داریم باید 2تا3ماه بریم روسیه
هانا: اها اوکی برین
وودوک: شما 3نفر باید پیش هم باشین
هانا: چرا؟
جونکی: چون کع پیش هم باشین بهترحواسمون بهتون هس
هانا: مگه بچه ایم
وودوک: بخدا تو فقط قدت از ما بلنتره وگرنه اندازه یه بچه جون نداری
هانا: منننن؟ من بخاطز اینکه دست دونفرو با دماغ یکیو خرد کردم از دانشگاه اخراج شدم
نامی: جون من؟
کوک: ینی عنوزم همونی
هانا: ارع بمیرم دوباره زنده شم همینم😏
می هی: حالا واسه چی
هانا: خب چون میخواستن به ی دختر تجاوز کنن
نامی: ینی اونا پسر بودن
هانا: پ ن پ دختر بودن میخواستن به یه پسر تجاوز کنن
کوک: خب پس خونه ی من میمونیم
نامی: نع خونه ما میمونیم
هانا: همینجا میمونیم
می هی: چون میدونستیم دعوا میکنین براتون یه خونه گرفتیم هرچی بخواین داره وسایل گیم هم داره
نامی کوک هانا: اوکی
هانا: خدمتکار چی؟ منکه بلد نیستم یه گازو روشن کنم از الان بگم☺️
وودوک: پس فرا که ازدواج کردی میخوای چیکارکنی
هانا: اونوقت خدمتکار میگیرم
می هی: ارع فرستادیم
وودوک: تو تخصصت فقط ناکار کردن مردمه😂
هانا: دقیقا
بعد بابا اینا رو بدرقه کردیم رفتن با ماشین خودم رفتم مدرسه نامی رف شرکت کوک هم که مدله هرروز عکسبرداری داره قرار گذاشتیم ساعت1بعدظهر بریم اون خونه بابا اینا ادرسشو بهمون داده بودن رسیدم دانشگاه پیاده شدم رفتم داخل نشستم پیش فیلیکس
هانا: امروز زنگ اول خانم ادبیات میاد؟
فیلیکس: ارع زنگ اول میاد
هانا: اخیش، خانم ادبیات بهترین معلممونه خیلی مهربونه بهترین کلاسمون با اونه سویون و سوک یون مینهو و ووجین اومدن پیشمون
ووجین: هانا بابات گفت تو کوک باید باهم ازدواج کنید☺️
هانا: چییییی؟
مینهو: سوهو گف احتمال زیاد میخوان اینو بهتون بگن
هانا: اون سوهوی پشمک کجاس
فیلیکس: راس میگه؟ 😳
هانا: نع بابا یه ماموریت داشتن با عمو وودوک اینا میخوا3ماه برن روسیه
سویون: اهاا
مینسو اومد با یه پوزخند نگام کردو نشست سرجاش بعدش استادچون اومد همه به احترامش پاشدیم
استاد چون: خب بچه ها نمرات امتحانتون رو اووردم
سویون: استاد بالاترین نمره کلاس ماله کیه
استاد چون: بالا ترین نمرهکلاس ماله این شیطونه(اشاره به هانا)
هانا: منننن؟
استاد چون: ارع
هانا: استاد دقیقا من کجام شیطونه؟
استاد چون: اره وقتی که تازه اومدی فک میکردم ادم ارومی هستی ولی شیطون ترین دانشجویی هستی که تاحالا دانشگاه به خودش دیده😂
همه: 🤣
هانا: پس دارین میگین شیطان در جلد فرشته ام
استاد چون: دقیقا، خب ام هرکیو میخونم بیاد برگشو بگیرع
1ساعت بعد
استادچون: خب خسته نباشید بچه ها چون خسته شدین جلسه اینده درس میدم امتحان نمیگیرم
همه: اخیششش
استاد رف
هانا: اخه منه بدبخت کجام شیطونه
فیلیکس: بخدا از سر تا پات دیوونگی و شیطونی میریزه
هانا: فیلیکس صورت خوشگلی داری
فیلیکس: میدونم
هانا: حالا اگه نمیخوای داغونش کنم ببند
ووجین: سلام بر شیطون کلاس
هانا: یاااا من کجام شیطونه اخهمن به این خوبی و ارومی
فیلیکس: ارع خیلی ارومی بخاطر این دیوونه بازیات میدونه چندبار نزدیک بود بمیری
هانا: کی؟ من؟
پرش زمانی بعد مدرسه
از بچه ها خدافظی کردم رفتم خونه لباس عوض کردم غذا خوردم وسایلم رو جمع کردم نامی زنگ زد
مکالمه هانا و نامی
نامی: هانا کجایی
هانا: خونم دارم میام
نامی: باشه، خدافظ
هانا: خدافظ
سوار ماشین شدم رسیدم یه پنت هاوس بود فک کنم این ساختمون100طبقه داره
رفتم بابااینا به هرکدوممون کلید داده بودن درو باز کردم خیلی خوب بودخونه نامی اومدیکم با کوک نامی حرف زدیم رفتم وسایلم رو گذاشتم تویه اتاقی که تم خاکستری و مشکی داش رنگای مورد علاقم
ویو شب
۱۳.۳k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.