ازدواج اجباری پارت47
جونگکوک:لارا منو مقصر اون اتفاق می دونست و همیشه ازم متنفر بود ولی من مقصر نبودم چون به محترمانه ترین شیوه ردش کردم چون من نمی تونستم بقیه رو همینطوری بیارم تو زندگیم فقط به خاطر اینکه اونا میخوان
ا.ت:نمیدونم باید چی بگم ولی لارا از منم متنفره
خندید و گفت
جونگکوک:چون اون فکر میکنه تو جای خواهرش رو گرفتی
اون فکر میکنه باید روز الان اینجا می بود و به خاطر همین قول داده که نزاره هیچ زنی تو زندگیم باشه تا خوشبخت باشم
ا.ت:ولی روز چیزی قبل مر *گش بهت نگفت یعنی
نامه ای در اورد و بهم داد
جونگکوک:این نامه رو برام گذاشته بود البته داده بود به تهیونگ ولی چیزی نگفته بود اون همیشه برام نامه میفرستاد از طرف تهیونگ ولی من هیچ کدوم رو نمی خوندم
نامه رو داد دستم بازش کردم و شروع کردم به خوندن
^^^نامه^^^
سلام جونگکوک مثل همیشه من لی روز برات نامه می نویسم بدون اینکه جوابی دریافت کنم اما باز هم دوست دارم بنویسم تا دردی تو قلبم نمونه... من این چند سال که باهم بودیم فهمیدم که دیوانه وار دوستت دارم اما تو همیشه ردم می کرد ولی من هر گز تسلیم نشدم اما وقتی خبر ازدواجت رو شنیدم اه قلبم شکست ،روحم نابود شد اما من هنوزم دوستت دارم تا ابد ولی از اونجایی که نمیتونم بهت برسم و نمیتونم داشته باشمت باور کن دارم تو اتیش عشقم به تو می سوزم و درد می کشم من میخوام برگردم به قبل از تو اما نمیتونم پس تسمیم گرفتم که برگردم به اسمان به باران به برف به خورشید به ماه به طبیعت و در اخر به خاک .....
اما بدون که من حتی اگه ز*یر خاک هم باشم باز عشقم به تو همین اندازه است دیگه نمیخوام منتظر دوست داشتن از طرف کسی یا تو باشم یا ت باشه که دیگه کسی نیست که خم غذا خوردن ،خوابیدن ،ناراحت بودنت رو بخوره تو رو مثل یه اشتباه تو دوران نو جوانی ام می بینم اما باز هم امید وارم کسی توی زندگیت پیداشه که مثل من دوستت داشته باشه
Lee Rose ♡
^^^^^
بدون اینکه خودم بدونم داشتم گریه میکردم سرمو بالا اوردم جونگکوک نگران نگاهم کرد و دستم رو گرفت گفتم
ا.ت: چطور وقتی اون اینقدر دوستت داشته تونستی اینقدر بی قلب باشی و ردش کنی
با دستاش صورتمو قاب کرد و گفت
جونگکوک:عزیزم میدونم که خیلی بی قلب نشون داده میشم اما واقعا اون لیاقت یکی رو داشت که مثل خودش دوستش داشته باشه من نمیتونستم این کار رو بکنم سرنوشت ما باهم نبود دوست داشتن خیر کردن نیست که بتونی به همه بدی
منتو سنی نبودم که بتونم قلبم رو یه بقیه بدم تا هر طور دوست دارن ازش استفاده کنن
اشک هام رو پا کردم و گفتم
ا.ت:.....
ا.ت:نمیدونم باید چی بگم ولی لارا از منم متنفره
خندید و گفت
جونگکوک:چون اون فکر میکنه تو جای خواهرش رو گرفتی
اون فکر میکنه باید روز الان اینجا می بود و به خاطر همین قول داده که نزاره هیچ زنی تو زندگیم باشه تا خوشبخت باشم
ا.ت:ولی روز چیزی قبل مر *گش بهت نگفت یعنی
نامه ای در اورد و بهم داد
جونگکوک:این نامه رو برام گذاشته بود البته داده بود به تهیونگ ولی چیزی نگفته بود اون همیشه برام نامه میفرستاد از طرف تهیونگ ولی من هیچ کدوم رو نمی خوندم
نامه رو داد دستم بازش کردم و شروع کردم به خوندن
^^^نامه^^^
سلام جونگکوک مثل همیشه من لی روز برات نامه می نویسم بدون اینکه جوابی دریافت کنم اما باز هم دوست دارم بنویسم تا دردی تو قلبم نمونه... من این چند سال که باهم بودیم فهمیدم که دیوانه وار دوستت دارم اما تو همیشه ردم می کرد ولی من هر گز تسلیم نشدم اما وقتی خبر ازدواجت رو شنیدم اه قلبم شکست ،روحم نابود شد اما من هنوزم دوستت دارم تا ابد ولی از اونجایی که نمیتونم بهت برسم و نمیتونم داشته باشمت باور کن دارم تو اتیش عشقم به تو می سوزم و درد می کشم من میخوام برگردم به قبل از تو اما نمیتونم پس تسمیم گرفتم که برگردم به اسمان به باران به برف به خورشید به ماه به طبیعت و در اخر به خاک .....
اما بدون که من حتی اگه ز*یر خاک هم باشم باز عشقم به تو همین اندازه است دیگه نمیخوام منتظر دوست داشتن از طرف کسی یا تو باشم یا ت باشه که دیگه کسی نیست که خم غذا خوردن ،خوابیدن ،ناراحت بودنت رو بخوره تو رو مثل یه اشتباه تو دوران نو جوانی ام می بینم اما باز هم امید وارم کسی توی زندگیت پیداشه که مثل من دوستت داشته باشه
Lee Rose ♡
^^^^^
بدون اینکه خودم بدونم داشتم گریه میکردم سرمو بالا اوردم جونگکوک نگران نگاهم کرد و دستم رو گرفت گفتم
ا.ت: چطور وقتی اون اینقدر دوستت داشته تونستی اینقدر بی قلب باشی و ردش کنی
با دستاش صورتمو قاب کرد و گفت
جونگکوک:عزیزم میدونم که خیلی بی قلب نشون داده میشم اما واقعا اون لیاقت یکی رو داشت که مثل خودش دوستش داشته باشه من نمیتونستم این کار رو بکنم سرنوشت ما باهم نبود دوست داشتن خیر کردن نیست که بتونی به همه بدی
منتو سنی نبودم که بتونم قلبم رو یه بقیه بدم تا هر طور دوست دارن ازش استفاده کنن
اشک هام رو پا کردم و گفتم
ا.ت:.....
۴۰.۳k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.