- اگر همین الان تصمیم بگیری که از زندگی من بری بیرون ؛

- اگر همین الان تصمیم بگیری که از زندگی من بری بیرون ؛
هیچ تلاشی برای نگه‌داشتنت نمیکنم . .
چون وقتی کنارمی برای بودنت چیزی کم نمیذارم .
اگه الان بخوای بری .
لبخند میزنم . .
تا جلوی در بدرقت میکنم در رو پشت سرت میبندم ؛
امّا به محض بسته شدن در به دیوار تکیه میدم و میشینم روی زمین و گریه می‌کنم .
با عجله میام پشت شیشه‌ی پنجره و نمی‌ذارم همین چند ثانیه آخر هم که می‌تونم ببینمت رو از دست بدم ؛
امّا با پرده نصف صورتم رو میپوشونم که تو من رو نبینی .
من هنوز همون بچه‌ای هستم که وقتی مهمونامون میخواستن از خونمون برن . .
گریه میکردم .
اصرارشون میکردم . .
پایین لباسشون رو می‌گرفتم و می‌گفتم توروخدا بمونید ؛
تا توی پله‌ها گریه‌ می‌کردم و خودم رو به درو دیوار می‌کوبیدم .
بعد از رفتنشون با همه قهر میکردم و میرفتم توی اتاقم و به این فکر می‌کردم که اگر میموندن چقدر خوب میشد .
من هنوز همون بچه‌ام ؛ فقط قد کشیدم .
فقط فهمیدم که نباید کسی رو به زور و زحمت نگه‌ دارم . .
فقط فهمیدم هر کس بخواد خودش میمونه .
فقط فهمیدم نباید اجازه بدم اشکام رو ببینن .
فقط فهمیدم باید با لبخند درو ببندم و پشت در تنهایی گریه کنم ؛
من همون بچه‌ام ، فقط قد کشیدم :)!💙'🎼
- فرزانه صدهزاری