تسخير شده پارت ۱۵
از زبان جک : باورش برام سخت بود...زنی که الان چهار دست و پا داره میاد طرفم که منو بکشه همون کسیه که شبا سرش رو روی شونم میزاشت و برام از ناز بودن گربه ها و سگ های کوچولو میگفت ...از زیبایی گل ها میگفت بعد خیلی آروم و زیر چشمی به لبام نگاه میکرد و ازم بوسه میگرفت...
آیا واقعا این همون ماریای قشنگ منه؟
ماریا داشت مثل حیوانات ۴ دست و پا به سمت جک می رفت...
ماریا : عزیزم بیا یک شب عاشقانه داشته باشیم....پر از خون و فریاد های دردناک
جک دوید سمت راه پله...از پله ها بالا رفت و در ها رو پشت سرش بست...
بخیال خودش دیگه در امان بود اما وقتی به پنجره پشت سرش نگاه کرد ماریا رو با لبخند شیطانی و چشم های قرمز دید که داشت میخندید....
سنگی برداشت تا شیشه رو بشکنه
.....ادامه دارد....
آیا واقعا این همون ماریای قشنگ منه؟
ماریا داشت مثل حیوانات ۴ دست و پا به سمت جک می رفت...
ماریا : عزیزم بیا یک شب عاشقانه داشته باشیم....پر از خون و فریاد های دردناک
جک دوید سمت راه پله...از پله ها بالا رفت و در ها رو پشت سرش بست...
بخیال خودش دیگه در امان بود اما وقتی به پنجره پشت سرش نگاه کرد ماریا رو با لبخند شیطانی و چشم های قرمز دید که داشت میخندید....
سنگی برداشت تا شیشه رو بشکنه
.....ادامه دارد....
۲۵۱
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.