𝗣𝗮𝗿𝘁⁵⁰
𝗣𝗮𝗿𝘁⁵⁰
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
مات و ثابت فقط نگاهش کردم و اون بعد از کمی مکث،حرف زد....
شوگا: نميتونی تا ابد خونه همونی بمونی،الانم دارن یه جورایی بهت فشار میارن تا تسلیمِ خواسته شون،از یه طرف تهیونگ، از یه طرف همونی و پیشنهادش که از بیرون گود نگاه میکنه حتی نمیدونه جریان چیه،از یه طرفم جونگ کوک....
نگاهش توی چشمای ماتم زده ام بود و محکم تر گفت:
شوگا: تو اینجا کسی و نداری، بقول خودتم نميتونی همینجوری بمونی اینجا خونه یه مردِ غریبه و مجرد،منم فکر همه جارو کردم،این راه عاقلانه ترین راهه....
به دستم فشاری آورد و من حس کردم اونقدر سِر و فلج شدم که حتی حرارت دستش رو احساس نمیکنم.
شوگا: اگه برگردی خونه همونی یا خونه پدرت بازم همینه که هست از این بدتر میشه ولی بهتر نمیشه،ولی اگه تحت حمایت خودم باشی،اون مرتیکه دیگه جرات نمیکنه بهت نزدیک بشه....نمیتونه دیگه زندگی و آرامشتو بهم بریزه،اینجوری منم میتونم کارای شکاییتو بهتر پیش ببرم،بدون اینکه از کسی ترس داشته باشی....
میخواست باهاش ازدواج کنم تا من زنش باشم،اما هنوز اسمِ زنِ سابق ش توی گوشیش" زندگیم " باشه؟
اون هنوزم به زنش علاقه داره و چطور به این زودی تصمیم گرفته منو عقد کنه؟
ا/ت: من....
نذاشت حرف بزنم و سریع گفت:
شوگا: یه عقد موقت، فقط بخاطر امنیت و آسایشِ خودت....وقتی اسم من کنارت باشه دیگه خانواده کیم ها یا هر کس دیگه ای جرات ندارن بهت نزدیک بشن...من کمکت میکنم ا/ت...بهت قول میدم.
هنوز نگاهم خیره بهش بود،به مردی که توی گوشیش اسمِ مادر بچه اش رو زندگیم سیو کرده بود و از پرستار بچه اش میخواست موقت کنارش باشه!!
برای خلاص شدن از دست تهیونگ باید این راه رو انتخاب میکردم؟
زنِ موقت آقای شوگا میشدم تا از چنگِ تهیونگ رهایی پیدا کنم؟
ازدواج آخرین راه من نیست ولی شاید به قول آقای شوگا برای یه مدت خلاصی،بهترین راه کار باشه.
نگاهم توی خونه خواهرش چرخی زد.
من قرار نبود با اومدنم به اینجا، چتر بشم توی خونه ای که صاحب ش حتی توی این دنیا وجود نداشت.
قرار نبود با اومدنم برای بچه آقای شوگا مادری کنم و بشم زنِ خونه ای که یه روزی مادرِ یونا اونجا رو خالی گذاشت و رفت.
قرار نبود وقتی با حسرت به گوشه گوشه های خونه نگاه میکنم و زنی رو تصور میکنم که با بیخیالی از این همه داشته و ثروتِ عاطفی به راحتی گذشت،خودم رو توی اون شرایط ببینم و زندگیِ اون و تصاحب کنم.
قرار نبود و این قرار نبودها همگی به بودن تبدیل شدن.
ادامه کامنت
•پارت پنجاه•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
مات و ثابت فقط نگاهش کردم و اون بعد از کمی مکث،حرف زد....
شوگا: نميتونی تا ابد خونه همونی بمونی،الانم دارن یه جورایی بهت فشار میارن تا تسلیمِ خواسته شون،از یه طرف تهیونگ، از یه طرف همونی و پیشنهادش که از بیرون گود نگاه میکنه حتی نمیدونه جریان چیه،از یه طرفم جونگ کوک....
نگاهش توی چشمای ماتم زده ام بود و محکم تر گفت:
شوگا: تو اینجا کسی و نداری، بقول خودتم نميتونی همینجوری بمونی اینجا خونه یه مردِ غریبه و مجرد،منم فکر همه جارو کردم،این راه عاقلانه ترین راهه....
به دستم فشاری آورد و من حس کردم اونقدر سِر و فلج شدم که حتی حرارت دستش رو احساس نمیکنم.
شوگا: اگه برگردی خونه همونی یا خونه پدرت بازم همینه که هست از این بدتر میشه ولی بهتر نمیشه،ولی اگه تحت حمایت خودم باشی،اون مرتیکه دیگه جرات نمیکنه بهت نزدیک بشه....نمیتونه دیگه زندگی و آرامشتو بهم بریزه،اینجوری منم میتونم کارای شکاییتو بهتر پیش ببرم،بدون اینکه از کسی ترس داشته باشی....
میخواست باهاش ازدواج کنم تا من زنش باشم،اما هنوز اسمِ زنِ سابق ش توی گوشیش" زندگیم " باشه؟
اون هنوزم به زنش علاقه داره و چطور به این زودی تصمیم گرفته منو عقد کنه؟
ا/ت: من....
نذاشت حرف بزنم و سریع گفت:
شوگا: یه عقد موقت، فقط بخاطر امنیت و آسایشِ خودت....وقتی اسم من کنارت باشه دیگه خانواده کیم ها یا هر کس دیگه ای جرات ندارن بهت نزدیک بشن...من کمکت میکنم ا/ت...بهت قول میدم.
هنوز نگاهم خیره بهش بود،به مردی که توی گوشیش اسمِ مادر بچه اش رو زندگیم سیو کرده بود و از پرستار بچه اش میخواست موقت کنارش باشه!!
برای خلاص شدن از دست تهیونگ باید این راه رو انتخاب میکردم؟
زنِ موقت آقای شوگا میشدم تا از چنگِ تهیونگ رهایی پیدا کنم؟
ازدواج آخرین راه من نیست ولی شاید به قول آقای شوگا برای یه مدت خلاصی،بهترین راه کار باشه.
نگاهم توی خونه خواهرش چرخی زد.
من قرار نبود با اومدنم به اینجا، چتر بشم توی خونه ای که صاحب ش حتی توی این دنیا وجود نداشت.
قرار نبود با اومدنم برای بچه آقای شوگا مادری کنم و بشم زنِ خونه ای که یه روزی مادرِ یونا اونجا رو خالی گذاشت و رفت.
قرار نبود وقتی با حسرت به گوشه گوشه های خونه نگاه میکنم و زنی رو تصور میکنم که با بیخیالی از این همه داشته و ثروتِ عاطفی به راحتی گذشت،خودم رو توی اون شرایط ببینم و زندگیِ اون و تصاحب کنم.
قرار نبود و این قرار نبودها همگی به بودن تبدیل شدن.
ادامه کامنت
•پارت پنجاه•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
۹.۲k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.