p6
p6
به صورتم آبی زدمو نشستم هوففف من که این غذارو دوست داشتم پس چرا حالم بد شد؟...شده دیگه ات انقدر جدی نگیرش..
دوباره شروع کردم به چیدن میز..
ات. عاا یونا
یونا. بله؟
ات. میزو چیدم میشه بری صداش کنی؟
یونا. میشه تو بری؟
ات. نه تو برو خواهش
یونا. نه تو
ات. تو
یونا. تو
داشتیم ادامه میدادیم که صدایه کوک رو شنیدیم...
کوک. چخبرتونه عمارتو رو سرتون گذاشتین؟
سریع رومو کردم اونور تا منو نبینه نمیدونم چرا ولی خجالت میکشیدم..
یونا. ا ارباب چیزه میدونید اها سر اینکه کی حیاتو ت...
کوک. ات؟
یا خدا چرا صدام کرد بدون اینکه رومو بگردوم گفتم..
ات. بـ بله؟!
کوک. برگرد
خاک به سرم چیکارم داره(میخواد بکنتت خواعرم -_- )
ات. چـ چیزی شده؟!
کوک. میگم برگرد..
آروم روی نوک پام برگشتم موهای بلندمو رو صورتم ریختم تا منو نبینه..
ات. بله؟
صدایه قدماشو که داشت میومد نزدیکم میشنیدم... که با انگشت اشارش چونمو بالا دادکه من تو چشاش خیره شدم... مثل گودالی میمونه که توش غرق شدم چشماش مثل ستارهای تویه آسمون میدرخشه... ولی...تنها چیزی که منو از چشماش پس میزنه سردی تویه چشاشه...
کوک.بعد نهار مادر و پدرم میان من نمیخوام بدونن که تو یه خدمتکاری پس دهنتو مثل یه گود گرل میبندیو چیزی نمگی وگرنه خودت که هیچ به مامان باباتم رحم نمیکنم فک کنم منو تو این چند ماه شناختی نه؟
راستش ترسیدم ازش هر کاری برمیومد..
ات. بـ بله
ولم کردو رفت نشست رویه صندلی و غذاشو خورد... بعد اینکه تموم شد امد نزدیکمو گفت
کوک. بیا اتاقم
ات. باشه
اون رفت منم پشت سرش مثل یه جوجه حرکت میکردم.. که رفتیم ت به اتاقش و درو بست
کوک. خب مثلا ما تو یه اتاق میخوابیم و همدیگه رو دوست داریم اوکی؟ ولی زیادی تو نقشت فرو نرو خوشم نمیاد.. بیا اینم لباسا یکی رو انتخاب کن
یه نگاهی به لباسا کردم که یه لباس سفیده خیلی خوشگل افتاد..
ات. اینو میخوام
کوک. خب برو بپوش
ات. کجا؟
کوک. رو کلم! تو حموم دیگه
ات. باشه
رفتم لباسو پوشیدم یه نگاهی به خودم تو آینه حموم انداختم همه جایه بدنم که کبود بود معلوم بود خب شاید بپرسید کبود؟ اره همشو کوک کردش جای نقاشیش با چاقوش رویه بازوم معلوم بود زانومم که بخاطر شلاقش کبودو قرمز شده بود... قطره اشکی از چشمام چکید.. هنوزم امید دارم.. من میتونم.. از تویه حموم داد زدم..
ات. اون یکیو بده این بده
کوک. بیا بیرون ببینم
ات. نمیخواد اون یکیو بده
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
به صورتم آبی زدمو نشستم هوففف من که این غذارو دوست داشتم پس چرا حالم بد شد؟...شده دیگه ات انقدر جدی نگیرش..
دوباره شروع کردم به چیدن میز..
ات. عاا یونا
یونا. بله؟
ات. میزو چیدم میشه بری صداش کنی؟
یونا. میشه تو بری؟
ات. نه تو برو خواهش
یونا. نه تو
ات. تو
یونا. تو
داشتیم ادامه میدادیم که صدایه کوک رو شنیدیم...
کوک. چخبرتونه عمارتو رو سرتون گذاشتین؟
سریع رومو کردم اونور تا منو نبینه نمیدونم چرا ولی خجالت میکشیدم..
یونا. ا ارباب چیزه میدونید اها سر اینکه کی حیاتو ت...
کوک. ات؟
یا خدا چرا صدام کرد بدون اینکه رومو بگردوم گفتم..
ات. بـ بله؟!
کوک. برگرد
خاک به سرم چیکارم داره(میخواد بکنتت خواعرم -_- )
ات. چـ چیزی شده؟!
کوک. میگم برگرد..
آروم روی نوک پام برگشتم موهای بلندمو رو صورتم ریختم تا منو نبینه..
ات. بله؟
صدایه قدماشو که داشت میومد نزدیکم میشنیدم... که با انگشت اشارش چونمو بالا دادکه من تو چشاش خیره شدم... مثل گودالی میمونه که توش غرق شدم چشماش مثل ستارهای تویه آسمون میدرخشه... ولی...تنها چیزی که منو از چشماش پس میزنه سردی تویه چشاشه...
کوک.بعد نهار مادر و پدرم میان من نمیخوام بدونن که تو یه خدمتکاری پس دهنتو مثل یه گود گرل میبندیو چیزی نمگی وگرنه خودت که هیچ به مامان باباتم رحم نمیکنم فک کنم منو تو این چند ماه شناختی نه؟
راستش ترسیدم ازش هر کاری برمیومد..
ات. بـ بله
ولم کردو رفت نشست رویه صندلی و غذاشو خورد... بعد اینکه تموم شد امد نزدیکمو گفت
کوک. بیا اتاقم
ات. باشه
اون رفت منم پشت سرش مثل یه جوجه حرکت میکردم.. که رفتیم ت به اتاقش و درو بست
کوک. خب مثلا ما تو یه اتاق میخوابیم و همدیگه رو دوست داریم اوکی؟ ولی زیادی تو نقشت فرو نرو خوشم نمیاد.. بیا اینم لباسا یکی رو انتخاب کن
یه نگاهی به لباسا کردم که یه لباس سفیده خیلی خوشگل افتاد..
ات. اینو میخوام
کوک. خب برو بپوش
ات. کجا؟
کوک. رو کلم! تو حموم دیگه
ات. باشه
رفتم لباسو پوشیدم یه نگاهی به خودم تو آینه حموم انداختم همه جایه بدنم که کبود بود معلوم بود خب شاید بپرسید کبود؟ اره همشو کوک کردش جای نقاشیش با چاقوش رویه بازوم معلوم بود زانومم که بخاطر شلاقش کبودو قرمز شده بود... قطره اشکی از چشمام چکید.. هنوزم امید دارم.. من میتونم.. از تویه حموم داد زدم..
ات. اون یکیو بده این بده
کوک. بیا بیرون ببینم
ات. نمیخواد اون یکیو بده
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
۵.۹k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.