P2
با صدایی که شنیدی به سمت چپت نگاه کردی . یه مرد حدودا ۳۵ ساله با موهای خاکستری و چشم های مشکی و یه لبخند مزخرف که روی مخت بود
《 فکر نکنم به شما مربوط باشه 》
《 چه عصبی! به نظر میاد که خیلی از مهمونی لذت نمیبرین》
اعصابت بیشتر از قبل خورد شده بود
《 میشه بگین که چیکار دارین؟ 》
دست هاش رو به حالت تسلیم بالا برد
《 باشه باشه ! فقط میخوام کاری کنم که حوصلتون سر نره البته...اگه دوست پسرتون ناراحت نمیشن》
و چشمکی زد . با این حرفش فکر کردی که شاید بهتر باشه یکم به ریچارد نشون بدی که نمیتونه همش بهت دستور بده . الان نمی خواستی به کارایی که ممکنه بکنه فکر کنی
《 نه مشکلی نداره . چه پیشنهادی دارین؟》
این هم پارت دوم . ممکنه فردا نتونم پارت بدم چون همین امروز هم سرم شلوغه و فردا قطعا بدتر میشه 😂 (این پارت رو قبلا نوشتم)
ممنون از حمایت ها و فالو کردن هاتون 🤍
《 فکر نکنم به شما مربوط باشه 》
《 چه عصبی! به نظر میاد که خیلی از مهمونی لذت نمیبرین》
اعصابت بیشتر از قبل خورد شده بود
《 میشه بگین که چیکار دارین؟ 》
دست هاش رو به حالت تسلیم بالا برد
《 باشه باشه ! فقط میخوام کاری کنم که حوصلتون سر نره البته...اگه دوست پسرتون ناراحت نمیشن》
و چشمکی زد . با این حرفش فکر کردی که شاید بهتر باشه یکم به ریچارد نشون بدی که نمیتونه همش بهت دستور بده . الان نمی خواستی به کارایی که ممکنه بکنه فکر کنی
《 نه مشکلی نداره . چه پیشنهادی دارین؟》
این هم پارت دوم . ممکنه فردا نتونم پارت بدم چون همین امروز هم سرم شلوغه و فردا قطعا بدتر میشه 😂 (این پارت رو قبلا نوشتم)
ممنون از حمایت ها و فالو کردن هاتون 🤍
۶.۳k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.