دلم نیومد بدون معرفی پیج این کلیپو پست کنم
تحلیلش در مورد سریال عالیه کپشنو بخونید
یه جا خوندم نوشته بود؛
من از انحراف مسیری رد میشم
که از هیچ بی راهه ای به تو نمی رسه.
-
شاید هم زیبایی به نرسیدنه؟..
چون حرفهای زده شده ، شنیده نمیشن…
حرفهای زده نشده هم ، از نگاه خونده نمیشن..
شاید هم من از سکوت ریشه داده بودم
چون برای تمام اتفاقات جهان هستی ،
برای لذت بردن ها و خوشگذرونی ها
برای عصبانی شدن ها و فحش دادن ها
برای غمگین و پژمرده شدن روح ها
حتی برای نداشتن و تموم شدن خواسته هامون
حتی به وقت رفتن آدم ها..
ناراحتیامونو سکوت کردیم…
-
اولین باری که سیران و فرید تو آنتپ
باهم تو ماشین بودن و رفتن بیرون یادتونه؟
سیران به فرید گفت میدونی وقتی بهت نگاه میکنم
چی میبینم؟
«هیـچی!!
..
تو اخرین لحظه هم که سیران از فرید جداشد
بهش گفت چه تورو بوسیدم چه یکی دیگه فرقی نمیکنه
چون برام «مهم نیستی دیگه!!
قیاس فرید با یک آدم دیگه از دیدِ سیران،
فوبیای فرید بوده و هست..
فرید همیشه از «معمولی» شدن برای سیران ترسید
از «مهم نبودن» برای سیران ترسید
..
همونجوری که سیران گفت؛
فرید با کاراش و دروغاش این عشقو کثیف کرد
درحالیکه به فرض خودش داشت برای
ازدست ندادن سیران دست و پا میزد..
-
منِ من با منِ تو غریبهست..
سیرانی که فرید برای خودش تو ذهنش بولد کرده بود
با واقعیتِ سیران کیلومترها فرق داره:)
..
بالاتر از سیاهی که رنگی نیست؟!🖤
گاهی باید سکوت کرد و جریان آب رو تماشا کرد .. .
#چشم_چران عمارت
یه جا خوندم نوشته بود؛
من از انحراف مسیری رد میشم
که از هیچ بی راهه ای به تو نمی رسه.
-
شاید هم زیبایی به نرسیدنه؟..
چون حرفهای زده شده ، شنیده نمیشن…
حرفهای زده نشده هم ، از نگاه خونده نمیشن..
شاید هم من از سکوت ریشه داده بودم
چون برای تمام اتفاقات جهان هستی ،
برای لذت بردن ها و خوشگذرونی ها
برای عصبانی شدن ها و فحش دادن ها
برای غمگین و پژمرده شدن روح ها
حتی برای نداشتن و تموم شدن خواسته هامون
حتی به وقت رفتن آدم ها..
ناراحتیامونو سکوت کردیم…
-
اولین باری که سیران و فرید تو آنتپ
باهم تو ماشین بودن و رفتن بیرون یادتونه؟
سیران به فرید گفت میدونی وقتی بهت نگاه میکنم
چی میبینم؟
«هیـچی!!
..
تو اخرین لحظه هم که سیران از فرید جداشد
بهش گفت چه تورو بوسیدم چه یکی دیگه فرقی نمیکنه
چون برام «مهم نیستی دیگه!!
قیاس فرید با یک آدم دیگه از دیدِ سیران،
فوبیای فرید بوده و هست..
فرید همیشه از «معمولی» شدن برای سیران ترسید
از «مهم نبودن» برای سیران ترسید
..
همونجوری که سیران گفت؛
فرید با کاراش و دروغاش این عشقو کثیف کرد
درحالیکه به فرض خودش داشت برای
ازدست ندادن سیران دست و پا میزد..
-
منِ من با منِ تو غریبهست..
سیرانی که فرید برای خودش تو ذهنش بولد کرده بود
با واقعیتِ سیران کیلومترها فرق داره:)
..
بالاتر از سیاهی که رنگی نیست؟!🖤
گاهی باید سکوت کرد و جریان آب رو تماشا کرد .. .
#چشم_چران عمارت
۲۷.۲k
۲۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.