پارت۱-نفوذ
کوک ویو*
امروز هم کارم تموم شد خیلی خستم از صب کلی بیمار اومدن پیشم و کمکشون کردم خیلی شغلم رو دوست دارم چون وقتی با بیمار ها صحبت میکنم خودمم اروم میشم
خوب خودم رو معرفی نکردم من 26 سالمه و روانپزشکم من مادر و پدر و یه خواهر کوچیک تر دارم که اسمش یوناس.
ساعت 10 شب
داشتم از مطب میومدم بیرون هوا ابری بود وخیلی خوب بود . دلم میخواست بارون بیاد واقعا بارون رو دوست دارم.
داشتم از پل رد میشدم که حس کردم از پایین صدای دعوا میاد. یکم خم شدم... بلهههه... انگار واقعا دعواس.. رفتم پایین دیدم چنتا پسرن که دارن با یه دختره دعوا میکنن.. ولی دختره داشت اونا رو میزد؟؟؟
چه جالب خوشم میاد از دخترای پردل و جرات.. رفتم نزدیک تر تا حال دختره رو بپرسم...
-خانم حالتون خوبه؟
+چیه نکنه توهم ازهمون منحرفای هیزی؟
-نه اشتباه نکنین. من داشتم از پل رد میشدم که صدای دعوا شنیدم اومدم..
سوار پرید تو حرفش
+معذرت میخوام اشتباه کردم
-نه اشکالی نداره. نگفتی اسیب نزدن بهت؟
+نه ممنونم ببخشید شماهم نگران شدین
-نه بابا. میتونم باهاتون اشنا بشم خانم...
+سورا... کیم سورا... و اقای...
-جونگ کوک... جئون جونگ کوک .. خوشبختم خانم کیم
+همچنین اقای جئون
- خونتون نزدیکه؟
+نه
-میخواین برسونمتون؟
+نه خودم میتونم برم
یه دفعه صدای وحشتناک اما جذابی اومد
-انگار بارون میاد ... مطمئنی نمیخوای برسونمت؟
+خب مشکلی ندارین؟
-نه.. ماشینم اونوره بیاین بریم
+ممنونم.میتونم یه سوال بپرسم؟
-اره راحت باش
+شغلت چیه
جونگ کوک تک خنده ای زد و گفت
-من روان پزشکم مطبم اونجاس( و با انگشت مطبش نشون داد)
+اها پس شما همون مستر جئون معروفین
-اره خودمم😁😅
سوار ماشین شدن.. سورا ادرس خونه رو داد و جونگ کوک رسوندش
داشت پیاده میشد که
-میتونم شمارتون رو داشته باشم؟
+هان... بله البته.*******
-ممنونم
+خواهش خدافظ
-خدافظ
+
+
امروز هم کارم تموم شد خیلی خستم از صب کلی بیمار اومدن پیشم و کمکشون کردم خیلی شغلم رو دوست دارم چون وقتی با بیمار ها صحبت میکنم خودمم اروم میشم
خوب خودم رو معرفی نکردم من 26 سالمه و روانپزشکم من مادر و پدر و یه خواهر کوچیک تر دارم که اسمش یوناس.
ساعت 10 شب
داشتم از مطب میومدم بیرون هوا ابری بود وخیلی خوب بود . دلم میخواست بارون بیاد واقعا بارون رو دوست دارم.
داشتم از پل رد میشدم که حس کردم از پایین صدای دعوا میاد. یکم خم شدم... بلهههه... انگار واقعا دعواس.. رفتم پایین دیدم چنتا پسرن که دارن با یه دختره دعوا میکنن.. ولی دختره داشت اونا رو میزد؟؟؟
چه جالب خوشم میاد از دخترای پردل و جرات.. رفتم نزدیک تر تا حال دختره رو بپرسم...
-خانم حالتون خوبه؟
+چیه نکنه توهم ازهمون منحرفای هیزی؟
-نه اشتباه نکنین. من داشتم از پل رد میشدم که صدای دعوا شنیدم اومدم..
سوار پرید تو حرفش
+معذرت میخوام اشتباه کردم
-نه اشکالی نداره. نگفتی اسیب نزدن بهت؟
+نه ممنونم ببخشید شماهم نگران شدین
-نه بابا. میتونم باهاتون اشنا بشم خانم...
+سورا... کیم سورا... و اقای...
-جونگ کوک... جئون جونگ کوک .. خوشبختم خانم کیم
+همچنین اقای جئون
- خونتون نزدیکه؟
+نه
-میخواین برسونمتون؟
+نه خودم میتونم برم
یه دفعه صدای وحشتناک اما جذابی اومد
-انگار بارون میاد ... مطمئنی نمیخوای برسونمت؟
+خب مشکلی ندارین؟
-نه.. ماشینم اونوره بیاین بریم
+ممنونم.میتونم یه سوال بپرسم؟
-اره راحت باش
+شغلت چیه
جونگ کوک تک خنده ای زد و گفت
-من روان پزشکم مطبم اونجاس( و با انگشت مطبش نشون داد)
+اها پس شما همون مستر جئون معروفین
-اره خودمم😁😅
سوار ماشین شدن.. سورا ادرس خونه رو داد و جونگ کوک رسوندش
داشت پیاده میشد که
-میتونم شمارتون رو داشته باشم؟
+هان... بله البته.*******
-ممنونم
+خواهش خدافظ
-خدافظ
+
+
۴.۵k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.