پارت 8
《با اون تونستم 》
《پارت ۸》
جانگ سوک همین طور خنده هاش تموم میشد که دیدم همون طرف داره میاد سمتون
-هی جانگ
&چیه؟
-همون کیم نمیدونم چی چی داره میاد این سمت
&کیم تهیونگ؟
-ارع همون
&ا.ت فقط ریلکس باش که یه وقت موقع حرف زدن هل نشی
-چرا باید هل شم.اینم مث بقیس دیگه.فرقی نداره که.
&خیلی سادش نگیر
-داره نزدیک میشه بسه دیگه.
کیم تهیونگ رسید بالا سرمون و یه سلام کرد
[یاداوری=علامت تهیونگ +]
وقتی بدون گرفتن اجازه رو صندلی کناریم نشست کاملا متوجه دلیل حرفای جانگ سوک شدم.
+میخواستم حرف بزنیم.
واقعا نشست جلوم و این حرفو زد؟عجب مرد کله شقیه.از بازی باهاش خوشم میاد پس شروع شد.
خیلی مغرورانه گفتم
-با اینکه حتی برای نشستن اجازه هم نگرفتین اما میشنوم.
+برای کاری که به راحتی توانایی انجامش رو دارم هیچوقت اجازه نمیگیرم.
و رو به جانگ گفت .
+میخوام تنها حرف بزنیم.
و جانگ سوک فرا بلند شد تعظیم کرد و رفت.
چقدر پررو!خدایا حالا چرا انقدر کلمات قدرت دارن.مث این میمونه که انگار هرطور بخواد جادو میکنه.
خواستم ادامه بدم که شروع کرد.
+خب!من و شریکم قصد داریم با شما همکاری کنیم.
-شریکتون رو نمیبینم...
+امسال غیبت داره و نتونسته بیاد برای همینه که من اینجام.
-خب چجور همکاریی؟
+یه محموله بار دارم که باید انتقال داده شه.
-به کی و کجا؟؟
+خیلی سوال میپرسی.مشخصه آدم پرحرفی هستی.
بعد از شنیدن این حرف دلم میخواست خفش کنم ولی هیچی نگفتم که ری اکشنم باعث نشه حرفش رو تایید کنم
-نباید بدونم؟
+برای معامله ای باری رو باید به مکانی تعیین شده برسونیم که میخوام شما این کار رو انجام بدین.
-خب چرا ما؟اگر قبول نکنم چی میشه؟
+اتفاق خیلی کوچیکی نمیافته.تو بزرگترن شانس زندگی خودت و پدرت رو پروندی..
-خیلی پر غرور این رو میگین!
+ببین خانم مطمئنم نمیدونی کی جلوت نشسته.یه نگاه به دوروبرت بنداز الان همه چشمشون به این میزه.حتی بدون اینکه نگاه کنم حاضرم شرط ببندم.
الان هر کس دیگه ای ارزوشه سر میز اون بودم و این پیشنهاد رو به اون میدادم ولی من این میزو انتخاب کردم.قطعا این برای تو شانس محسوب میشه.
قطعا حرف هام رو درک نمیکنی و متوجهشون نمیشی.میخوای روش ساده ای رو امتحان کنیم تا بهتر بفهمی؟
《پارت ۸》
جانگ سوک همین طور خنده هاش تموم میشد که دیدم همون طرف داره میاد سمتون
-هی جانگ
&چیه؟
-همون کیم نمیدونم چی چی داره میاد این سمت
&کیم تهیونگ؟
-ارع همون
&ا.ت فقط ریلکس باش که یه وقت موقع حرف زدن هل نشی
-چرا باید هل شم.اینم مث بقیس دیگه.فرقی نداره که.
&خیلی سادش نگیر
-داره نزدیک میشه بسه دیگه.
کیم تهیونگ رسید بالا سرمون و یه سلام کرد
[یاداوری=علامت تهیونگ +]
وقتی بدون گرفتن اجازه رو صندلی کناریم نشست کاملا متوجه دلیل حرفای جانگ سوک شدم.
+میخواستم حرف بزنیم.
واقعا نشست جلوم و این حرفو زد؟عجب مرد کله شقیه.از بازی باهاش خوشم میاد پس شروع شد.
خیلی مغرورانه گفتم
-با اینکه حتی برای نشستن اجازه هم نگرفتین اما میشنوم.
+برای کاری که به راحتی توانایی انجامش رو دارم هیچوقت اجازه نمیگیرم.
و رو به جانگ گفت .
+میخوام تنها حرف بزنیم.
و جانگ سوک فرا بلند شد تعظیم کرد و رفت.
چقدر پررو!خدایا حالا چرا انقدر کلمات قدرت دارن.مث این میمونه که انگار هرطور بخواد جادو میکنه.
خواستم ادامه بدم که شروع کرد.
+خب!من و شریکم قصد داریم با شما همکاری کنیم.
-شریکتون رو نمیبینم...
+امسال غیبت داره و نتونسته بیاد برای همینه که من اینجام.
-خب چجور همکاریی؟
+یه محموله بار دارم که باید انتقال داده شه.
-به کی و کجا؟؟
+خیلی سوال میپرسی.مشخصه آدم پرحرفی هستی.
بعد از شنیدن این حرف دلم میخواست خفش کنم ولی هیچی نگفتم که ری اکشنم باعث نشه حرفش رو تایید کنم
-نباید بدونم؟
+برای معامله ای باری رو باید به مکانی تعیین شده برسونیم که میخوام شما این کار رو انجام بدین.
-خب چرا ما؟اگر قبول نکنم چی میشه؟
+اتفاق خیلی کوچیکی نمیافته.تو بزرگترن شانس زندگی خودت و پدرت رو پروندی..
-خیلی پر غرور این رو میگین!
+ببین خانم مطمئنم نمیدونی کی جلوت نشسته.یه نگاه به دوروبرت بنداز الان همه چشمشون به این میزه.حتی بدون اینکه نگاه کنم حاضرم شرط ببندم.
الان هر کس دیگه ای ارزوشه سر میز اون بودم و این پیشنهاد رو به اون میدادم ولی من این میزو انتخاب کردم.قطعا این برای تو شانس محسوب میشه.
قطعا حرف هام رو درک نمیکنی و متوجهشون نمیشی.میخوای روش ساده ای رو امتحان کنیم تا بهتر بفهمی؟
۳.۶k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.