مافیای معروف من پارت 5
_ب..باشه
پرش زمانی روز بعد
~خانم ارباب گفتن بیدارتون کنم بیاید برای کمک این لباس ها رم اینجا گذاشتم بپوش
_باشه خانم چه بلند شدم دستو صورتم رو شستم رفتم سمت لباس وا چرا اینقدر این لباس کوتاهه همیشه از لباس کوتاه متنفر بودم رفتم از اتاق بیرون صدای ارباب زدم ارباب(با داد)خانم چه اومد
~چی شده خانم ات چرا عمارت رو گذاشتین رو سرتون
_چرا این لباس اینقدر کوتاهه
~این لباس رو مخصوصا ارباب برای شما درستش کردن شما باید از خداتونم باشه ارباب به فکرتونه
_فکر کردنش بخوره تو سرش(یواش)
~چیزی گفتین خانم ات
_نه نه(هول)گفتم خدارو شکر ارباب یه فکرمه الان لباس رو میپوشم
~باشع سریع برو این لباس رو بپوش بیا آشپزخونه
_رفتم توی اتاق لباس رو پوشیدم و یه رژ لب پر رنگ زدم از رنگ جیغ خوشم میومد یه رمل و رژ گونه و خط چشم کشیدم رفتم آشپز خونه
~بلخره اومدی توی این لباس چقدر قشنگ شدید
عکس لباس آت رو گذاشتم
پرش زمانی روز بعد
~خانم ارباب گفتن بیدارتون کنم بیاید برای کمک این لباس ها رم اینجا گذاشتم بپوش
_باشه خانم چه بلند شدم دستو صورتم رو شستم رفتم سمت لباس وا چرا اینقدر این لباس کوتاهه همیشه از لباس کوتاه متنفر بودم رفتم از اتاق بیرون صدای ارباب زدم ارباب(با داد)خانم چه اومد
~چی شده خانم ات چرا عمارت رو گذاشتین رو سرتون
_چرا این لباس اینقدر کوتاهه
~این لباس رو مخصوصا ارباب برای شما درستش کردن شما باید از خداتونم باشه ارباب به فکرتونه
_فکر کردنش بخوره تو سرش(یواش)
~چیزی گفتین خانم ات
_نه نه(هول)گفتم خدارو شکر ارباب یه فکرمه الان لباس رو میپوشم
~باشع سریع برو این لباس رو بپوش بیا آشپزخونه
_رفتم توی اتاق لباس رو پوشیدم و یه رژ لب پر رنگ زدم از رنگ جیغ خوشم میومد یه رمل و رژ گونه و خط چشم کشیدم رفتم آشپز خونه
~بلخره اومدی توی این لباس چقدر قشنگ شدید
عکس لباس آت رو گذاشتم
۱۰.۶k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.