رمان عشق ابدی پارت ۳
#شادی
از سمانه خداحافظی کردم و وارد بیمارستان شدم. رفتم تو اتاقم دیدم هنوز خانوم برزگری نیومده.
نیم ساعت گذشت. داشتم از فضولی میترکیدم که الان سمانه چیکار داره میکنه. دیگه نتونستم طاقت بیارم و رفتم سمت اتاق سمانه. اول در زدم.
گفت : بفرمایید!
رفتم تو اتاق و یکم سر به سرش گذاشتم و یکم هم حرف زدیم.
بعدش اومدم پایین و دندون ی مرده رو کشیدم و دوباره بیکار شدم😑
رفتم ی سر اینستا و پیج فنم رو چک کردم دیدم فواد ۳ تا از پستامو لایک کرده.
خیلی خیلی خوشحال شدم 😍😍
ساعت نزدیک ۲:۳۰ بود ناهارمو خوردم و رفتم سمت اتاق سمانه. رفتم در زدم اما هیچکس جواب نداد. هی در زدم هی در زدم. اخر سر نگران شدم و خواستم در رو باز کنم. اما دیدم قفله. رفتم سمت پرستاری
گفتم : مریم تو میدونی سمانه کجاست ؟! هر چی در میزنم کسی جواب نمیده در هم که قفله 😐
_ یکم حالش بد بود رفت خونه.
+ پس چرا به من نگفت ؟!
_ نمیدونم الان زنگ بهش زنگ بزن ببین حالش خوبه ؟!
+ یعنی انقد حالش خراب بود ؟
_ اره بابا وضعش خراب بود......
+ یا حسین اخه یعنی چی شده که انقد حالش بده؟!
نداشتم مریم چیزه دیگه ای بگه سریع زنگ زدم سمانه.
بوق ..... بوق ......... بوق ....... بوق
اه چرا جواب نمیدی پس !!!!!!!
دوباره شمارشو گرفتم.
بوق ........ بوق ........ بوق ..... بوق
ای بابا جواب بده دیگه لعنتی 😣
🍁{ منتظر نظراتتون هستم.......... منتظر پارت ۴ باشید }🍁
#تکست_خاص #love #عاشقانه #عشق #تکست_ناب #دخترونه #عکس_نوشته #تنهایی #عکس_پروفایل #پروفایل
از سمانه خداحافظی کردم و وارد بیمارستان شدم. رفتم تو اتاقم دیدم هنوز خانوم برزگری نیومده.
نیم ساعت گذشت. داشتم از فضولی میترکیدم که الان سمانه چیکار داره میکنه. دیگه نتونستم طاقت بیارم و رفتم سمت اتاق سمانه. اول در زدم.
گفت : بفرمایید!
رفتم تو اتاق و یکم سر به سرش گذاشتم و یکم هم حرف زدیم.
بعدش اومدم پایین و دندون ی مرده رو کشیدم و دوباره بیکار شدم😑
رفتم ی سر اینستا و پیج فنم رو چک کردم دیدم فواد ۳ تا از پستامو لایک کرده.
خیلی خیلی خوشحال شدم 😍😍
ساعت نزدیک ۲:۳۰ بود ناهارمو خوردم و رفتم سمت اتاق سمانه. رفتم در زدم اما هیچکس جواب نداد. هی در زدم هی در زدم. اخر سر نگران شدم و خواستم در رو باز کنم. اما دیدم قفله. رفتم سمت پرستاری
گفتم : مریم تو میدونی سمانه کجاست ؟! هر چی در میزنم کسی جواب نمیده در هم که قفله 😐
_ یکم حالش بد بود رفت خونه.
+ پس چرا به من نگفت ؟!
_ نمیدونم الان زنگ بهش زنگ بزن ببین حالش خوبه ؟!
+ یعنی انقد حالش خراب بود ؟
_ اره بابا وضعش خراب بود......
+ یا حسین اخه یعنی چی شده که انقد حالش بده؟!
نداشتم مریم چیزه دیگه ای بگه سریع زنگ زدم سمانه.
بوق ..... بوق ......... بوق ....... بوق
اه چرا جواب نمیدی پس !!!!!!!
دوباره شمارشو گرفتم.
بوق ........ بوق ........ بوق ..... بوق
ای بابا جواب بده دیگه لعنتی 😣
🍁{ منتظر نظراتتون هستم.......... منتظر پارت ۴ باشید }🍁
#تکست_خاص #love #عاشقانه #عشق #تکست_ناب #دخترونه #عکس_نوشته #تنهایی #عکس_پروفایل #پروفایل
۳۰.۶k
۱۸ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.