فراموشی!
part ⅓
ترسیده بودم.
رفتم داخل اتاقو منم پشت سرش کشید توو درو بست و قفل کرد.
ترسیده بهش نگاه میکردم که با دادی که زد تعجب کردم'که به من خیانت میکنی ن؟!
با این حرفش شوکه شدمو میخاستم بهش چیزی بگم که گفت:هیچ زری نزن ات
خودم همه چیرو دیدم.
ات:..چیو دیدی؟!
با نگاه ترسناکش عکسای که از توی همون جعبه در آورده بودو بهم نشون داد.
اون دختر مثل من بود ولی من اون نبودم.......
ات:من..من اون نبود.....
بت سوزش گونم حرفم نصفه موندو اشک قطری از چشمم پایین اومد.
دستمو محکم گرفتو به سمت اتاق شکنجه رفت.
همه پسرا با تعجب بهمون نگاه میکردن.
سرم پایین که منو توی زیر زمین پرت کرد.
با حس سرمای کاشیا توی خودم جمع شدم که گفت:هنوز مونده!
به سمت......
ادامه دارد.......
ترسیده بودم.
رفتم داخل اتاقو منم پشت سرش کشید توو درو بست و قفل کرد.
ترسیده بهش نگاه میکردم که با دادی که زد تعجب کردم'که به من خیانت میکنی ن؟!
با این حرفش شوکه شدمو میخاستم بهش چیزی بگم که گفت:هیچ زری نزن ات
خودم همه چیرو دیدم.
ات:..چیو دیدی؟!
با نگاه ترسناکش عکسای که از توی همون جعبه در آورده بودو بهم نشون داد.
اون دختر مثل من بود ولی من اون نبودم.......
ات:من..من اون نبود.....
بت سوزش گونم حرفم نصفه موندو اشک قطری از چشمم پایین اومد.
دستمو محکم گرفتو به سمت اتاق شکنجه رفت.
همه پسرا با تعجب بهمون نگاه میکردن.
سرم پایین که منو توی زیر زمین پرت کرد.
با حس سرمای کاشیا توی خودم جمع شدم که گفت:هنوز مونده!
به سمت......
ادامه دارد.......
۱۷.۶k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.