بچه ها میخام ازین عکس رمان بزارم🌱🍵
بچه ها میخام ازین عکس رمان بزارم🌱🍵
نام:همکلاسی🌱🍵
موضوع:مدرسه ای🌱🍵
درباره:
از دید دازای:
هاه، آتسوشی دوباره زده بود یکی از بچه ها رو خون دماغ کرده بود، آتسوشی برادرمه،من13 و آتسوشی8سالشه، ما توی یه مدرسه درس میخوندیم، وقتی رفتم که از خواهر اون کسی که زده بود معذرت خواهی کنم، ناکاهارا چویا، مخفف به ناهار چویا رو دیدم، اونم همسن منه ولی تو کلاسای جدا درس میخوندیم
اونم یه داداش کوچولوی رومخ داره به اسم اکوتاگاوا (اونم8 سالشه) و آتسوشی اکوتاگاوا رو خون دماغ کرده بود🌱🍵
فردا شروع میکنیم🌱🍵
نام:همکلاسی🌱🍵
موضوع:مدرسه ای🌱🍵
درباره:
از دید دازای:
هاه، آتسوشی دوباره زده بود یکی از بچه ها رو خون دماغ کرده بود، آتسوشی برادرمه،من13 و آتسوشی8سالشه، ما توی یه مدرسه درس میخوندیم، وقتی رفتم که از خواهر اون کسی که زده بود معذرت خواهی کنم، ناکاهارا چویا، مخفف به ناهار چویا رو دیدم، اونم همسن منه ولی تو کلاسای جدا درس میخوندیم
اونم یه داداش کوچولوی رومخ داره به اسم اکوتاگاوا (اونم8 سالشه) و آتسوشی اکوتاگاوا رو خون دماغ کرده بود🌱🍵
فردا شروع میکنیم🌱🍵
۱.۶k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.