"Paradise in your hug"
"part 22"
*ساعت ۶
*از زبان ا.ت
از جام بلند شدم و خستگی در کردم
هنوز پاهام درد میکرد
با کمی سختی از جام بلند شدم و خودمو جمع و جور کردم
حوله م رو برداشتم و رفتم حموم که یه دوش کوتاه بگیرم تا کوفتگی بدنم کمتر شه و سر حال شم
خلاصه بعد از حدودا بیست دقیقه برگشتم
موهامو با سشوار خشک کردم و از توی کمد لباسامو برداشتم
لباسامو تن کردم و آرایش مختصری کردم
کوله پشتیمو برداشتم و برگه های تحقیقو برداشتم و با لپ تاپ گذاشتم داخل کیفم
ساعتمو نگاه کردم
آماده شدنم کمی طول کشیده بود
چشب زخم جدید زدم روی پیشونیم
موهامو باز گذاشتم و کجشون کردم که چسب زخم دیده نشه
کوله رو انداختم روی دوشم و از اتاق بیرون رفتم
به پایین پله ها که رسیدم اوما صدام زد
٪ا.ت؟!...حالت بهتره؟!
+سلام اوما...آره بهترم
٪جایی میری؟!
+میرم کافی شاپ نزدیک خونه...میخوام روی پروژه کار کنم
٪باشه
+آبا هنوز نیومده؟!.
٪نه...چطور مگه؟!...کارش داری؟!
+نه فقط سوال کردم...دیرم میشه...فعلا
٪بسلامت
کلیدامو برداشتم و از در خونه اومدم بیرون
رفتم پارکینگ و سوار ماشین شدم
ریموت در پارکینگ رو زد و استارت زدم
رفتم سمت کافه
*از زبان تهیونگ
خیلی زود رسیده بودم
هنوز ۱۰ دقیقه تا ساعت ۷ مونده بود
دستمو به فنجون قهوه گرفتم که گرماشو بهم بده
بخاری که از روش بلند میشد حس خوبی داشت
دلم نمیخواست از کافه برم بیرون
چون هوا خیلی سرده
شدت برف کم کم داشت بیشتر میشد
به بیرون نگاه میکردم که یه لامبورگینی مشکی با سرعت از جلوی کافه رد شد و کمی جلوتر ترمز کرد
ا.ت داشت ازش پیاده میشد
یقه پالتوشو کشید بالا تر و کوله پشتی شو انداخت روی دوشش
به سرعت اومد سمت کافه و در رو به جلو هول داد که زنگوله به صدا در اومد
*ساعت ۶
*از زبان ا.ت
از جام بلند شدم و خستگی در کردم
هنوز پاهام درد میکرد
با کمی سختی از جام بلند شدم و خودمو جمع و جور کردم
حوله م رو برداشتم و رفتم حموم که یه دوش کوتاه بگیرم تا کوفتگی بدنم کمتر شه و سر حال شم
خلاصه بعد از حدودا بیست دقیقه برگشتم
موهامو با سشوار خشک کردم و از توی کمد لباسامو برداشتم
لباسامو تن کردم و آرایش مختصری کردم
کوله پشتیمو برداشتم و برگه های تحقیقو برداشتم و با لپ تاپ گذاشتم داخل کیفم
ساعتمو نگاه کردم
آماده شدنم کمی طول کشیده بود
چشب زخم جدید زدم روی پیشونیم
موهامو باز گذاشتم و کجشون کردم که چسب زخم دیده نشه
کوله رو انداختم روی دوشم و از اتاق بیرون رفتم
به پایین پله ها که رسیدم اوما صدام زد
٪ا.ت؟!...حالت بهتره؟!
+سلام اوما...آره بهترم
٪جایی میری؟!
+میرم کافی شاپ نزدیک خونه...میخوام روی پروژه کار کنم
٪باشه
+آبا هنوز نیومده؟!.
٪نه...چطور مگه؟!...کارش داری؟!
+نه فقط سوال کردم...دیرم میشه...فعلا
٪بسلامت
کلیدامو برداشتم و از در خونه اومدم بیرون
رفتم پارکینگ و سوار ماشین شدم
ریموت در پارکینگ رو زد و استارت زدم
رفتم سمت کافه
*از زبان تهیونگ
خیلی زود رسیده بودم
هنوز ۱۰ دقیقه تا ساعت ۷ مونده بود
دستمو به فنجون قهوه گرفتم که گرماشو بهم بده
بخاری که از روش بلند میشد حس خوبی داشت
دلم نمیخواست از کافه برم بیرون
چون هوا خیلی سرده
شدت برف کم کم داشت بیشتر میشد
به بیرون نگاه میکردم که یه لامبورگینی مشکی با سرعت از جلوی کافه رد شد و کمی جلوتر ترمز کرد
ا.ت داشت ازش پیاده میشد
یقه پالتوشو کشید بالا تر و کوله پشتی شو انداخت روی دوشش
به سرعت اومد سمت کافه و در رو به جلو هول داد که زنگوله به صدا در اومد
۳.۰k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.