داستان معلم روز یکشنبه
در دانشکده سما معماری میگفتم که شخصی کچل خیلی با کلاس با کت و شلوار و عطر و ادکلن به من گفت من مقام معاونت یکی از هنرستانهای اسلام شهر را دارم و بچه ها میخندند اگر سر کلاس بنشینم به من نمره دهید من هم دو نمره کلاسی را به او دادم ترمها میگذشت و من هم ترمی دو نمره به او می دادم بابت درس ایستایی کم کم دلم سوخت و درس دیگری دادم او نیز کم کم توسط همین اساتید خود فروخته فارغ التحصیل شد
۱۸
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.