هم کلاسی هامون مافیان ³
ویو ا/ت
تا اینکه یکی از دخترا جیغ جیغ کنان سمت
ما اومد ولی لیز خورد اونم روی کوک افتاد
باعث شد لبامون به هم بخوره چشمام از این
بزرگ تر نمیشد همونجوری روی هم بودیم که
یکی پسرای همون اکیپ و هانا اومدن ما رو از
روی هم بلند کردن دهنم همون طوری باز بود
سریع با هانا از اون محوطه شخ.می کشیدیم
بیرون و هوا رو با تند ترین حالت وارد ریه هام کردم
خدای من اولینننن بوسمممم نههههه اولین بوسم با اون عوضی از دست دادم وضعیت عالی حالم خوب
^: یا دختر چته یه بوسه بود یکم ذهنتو آروم کن
وا صداش تا اینجا میاد
+: زندگی عالیه هانا بخدا حالم عالی من اولین
بوسمو از دست دادم ( میزنم تو سر خودش) ای خاک تو سر من نام منو میکشه
^: یکم ببند اون دهنووو بیا بریم سر کلاس
دیر شددد به فکر بوسشه
با رفتن هانا منم سریع سمتش رفتم و با هم
وارد کلاس شدیم حتی نمیتونم تو چشای اون
پسر خرگوشی نگاه کنم خدا صبرم بده وای رفتم
نشستم و کتابو باز کردم خودمو باهاش مشغول
کردم اون بوسه اه حس عجیبی داشت نه بسه
با اومدن استاد از فکر بیرون اومدم و سلامی کردیم
و معلم مشغول تدریس شد
چندین ساعت بعد خونه)
ویو ا/ت
در خونه رو باز کردم و بعد عوض کردن لباسا
خودمو روی تخت پهن کردن تمام خاطرات امروز از جلو چشمم رد شد
1 رفتن به مدرسه جدید
2 آشنا شدن با استاد و بچه ها به خصوص اون اکیپ
3 دیدن نامجون توی کافه
4 ...بوسیدن اون پسر خرگوشی
5 دعوا گرفتن هانا با یکی از پسرای اون اکیپ
الان با خودتون فکر میکنین دعوا؟ کدوم دعوا؟ بزارید فلش بک بزنم
فلش بک به موقع برگشتن به خونه)
راوی ویو
توی حیاط بودن و منتظر بودن که زنگ بخوره
هانا و ا/ت داشتن یه گوشه حرف میزدن که کیم تهیونگ تنه ای به هانا میزنه و تیکه میپرونه هانا خنده ای سر میده و سمت تهیونگ میره و موهاشو داخل دستاش میگیره و میکشه
^: یه باررررر دیگهههه تکرارررر منننن چه زرییی زدیی
+: یا جد عباس هانا ولشش کننن
_: ود اینجا چه خبره؟؟
~: مستقیم گفتم بهتتت مثل اون دخترایی میمونید که قلبشووون عمومیههه
^+: هاااااااااا
-~: ....
و دعوایی میشه و نامجونی و جین میان جدا کردن همین قدر بگیم که دعوای بدی شد و بینشون کلی فاصله افتاد
پایان فلش بک)
ویو ا/ت
هر وقت یاد گزینه پنجم میوفتم از خجالت آب میشم حاجی اصلا توی اولین روز همچین اتفاقی بیوفته خیلی بده
همان موقع عمارت جئون)
ویو جونگکوک
همونطور که دو تا قرص سردرد رو میخوردم
سرمو روی بالشت گذاشتم اون دو تا دختر نمیدونن
ما کیم؟؟ جدی؟؟ ولی فکر میکنم اون کیم نامجونه
بهش گفتا! اینجوری که موهای ته رو کشید جیهوپ
هنوز داره سر ته رو ماساژ میده نصف موهاش کنده شده
جیهوپ : × یونگی: ÷ جین: ∆
∆: خدا ازتون نگذره ببین با سر بچم چیکار کردن ای جین فدات شه حالا ببین فردا مخشونو با همون ماهیتابه هام در نمیارن
~: نه جان جدتون جان من ول کنین وای موهای قشنگممم
×: بچه ها آروم باشید چیزی نشده که یه حرفی زدین یه چکم خوردینن
÷: بابا دیگه خفه شید دیگههه دو دقیقه اومدم پیشتون بشینم از خوابم زدم هی دارید داد میزنید اصلا لیاقت ندارید
_~×: ....
∆: بشکنه این دست که نمک نداره حیف این همه محبت من به تو
همه زدیم زیر خنده باز جمعمون جمعه و امشب پارتی پارتیههه
_______
خوب خوب حالتون چطورهه
تا اینکه یکی از دخترا جیغ جیغ کنان سمت
ما اومد ولی لیز خورد اونم روی کوک افتاد
باعث شد لبامون به هم بخوره چشمام از این
بزرگ تر نمیشد همونجوری روی هم بودیم که
یکی پسرای همون اکیپ و هانا اومدن ما رو از
روی هم بلند کردن دهنم همون طوری باز بود
سریع با هانا از اون محوطه شخ.می کشیدیم
بیرون و هوا رو با تند ترین حالت وارد ریه هام کردم
خدای من اولینننن بوسمممم نههههه اولین بوسم با اون عوضی از دست دادم وضعیت عالی حالم خوب
^: یا دختر چته یه بوسه بود یکم ذهنتو آروم کن
وا صداش تا اینجا میاد
+: زندگی عالیه هانا بخدا حالم عالی من اولین
بوسمو از دست دادم ( میزنم تو سر خودش) ای خاک تو سر من نام منو میکشه
^: یکم ببند اون دهنووو بیا بریم سر کلاس
دیر شددد به فکر بوسشه
با رفتن هانا منم سریع سمتش رفتم و با هم
وارد کلاس شدیم حتی نمیتونم تو چشای اون
پسر خرگوشی نگاه کنم خدا صبرم بده وای رفتم
نشستم و کتابو باز کردم خودمو باهاش مشغول
کردم اون بوسه اه حس عجیبی داشت نه بسه
با اومدن استاد از فکر بیرون اومدم و سلامی کردیم
و معلم مشغول تدریس شد
چندین ساعت بعد خونه)
ویو ا/ت
در خونه رو باز کردم و بعد عوض کردن لباسا
خودمو روی تخت پهن کردن تمام خاطرات امروز از جلو چشمم رد شد
1 رفتن به مدرسه جدید
2 آشنا شدن با استاد و بچه ها به خصوص اون اکیپ
3 دیدن نامجون توی کافه
4 ...بوسیدن اون پسر خرگوشی
5 دعوا گرفتن هانا با یکی از پسرای اون اکیپ
الان با خودتون فکر میکنین دعوا؟ کدوم دعوا؟ بزارید فلش بک بزنم
فلش بک به موقع برگشتن به خونه)
راوی ویو
توی حیاط بودن و منتظر بودن که زنگ بخوره
هانا و ا/ت داشتن یه گوشه حرف میزدن که کیم تهیونگ تنه ای به هانا میزنه و تیکه میپرونه هانا خنده ای سر میده و سمت تهیونگ میره و موهاشو داخل دستاش میگیره و میکشه
^: یه باررررر دیگهههه تکرارررر منننن چه زرییی زدیی
+: یا جد عباس هانا ولشش کننن
_: ود اینجا چه خبره؟؟
~: مستقیم گفتم بهتتت مثل اون دخترایی میمونید که قلبشووون عمومیههه
^+: هاااااااااا
-~: ....
و دعوایی میشه و نامجونی و جین میان جدا کردن همین قدر بگیم که دعوای بدی شد و بینشون کلی فاصله افتاد
پایان فلش بک)
ویو ا/ت
هر وقت یاد گزینه پنجم میوفتم از خجالت آب میشم حاجی اصلا توی اولین روز همچین اتفاقی بیوفته خیلی بده
همان موقع عمارت جئون)
ویو جونگکوک
همونطور که دو تا قرص سردرد رو میخوردم
سرمو روی بالشت گذاشتم اون دو تا دختر نمیدونن
ما کیم؟؟ جدی؟؟ ولی فکر میکنم اون کیم نامجونه
بهش گفتا! اینجوری که موهای ته رو کشید جیهوپ
هنوز داره سر ته رو ماساژ میده نصف موهاش کنده شده
جیهوپ : × یونگی: ÷ جین: ∆
∆: خدا ازتون نگذره ببین با سر بچم چیکار کردن ای جین فدات شه حالا ببین فردا مخشونو با همون ماهیتابه هام در نمیارن
~: نه جان جدتون جان من ول کنین وای موهای قشنگممم
×: بچه ها آروم باشید چیزی نشده که یه حرفی زدین یه چکم خوردینن
÷: بابا دیگه خفه شید دیگههه دو دقیقه اومدم پیشتون بشینم از خوابم زدم هی دارید داد میزنید اصلا لیاقت ندارید
_~×: ....
∆: بشکنه این دست که نمک نداره حیف این همه محبت من به تو
همه زدیم زیر خنده باز جمعمون جمعه و امشب پارتی پارتیههه
_______
خوب خوب حالتون چطورهه
۸.۹k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.