پارت10 آخر 🖤music love
یونا ویو:
یونا:بعد یه سینی پر شکلات و تنقلات اورد و نشستم پای فیلم
یه هو دلم درد گرفت پریدم تو دسشویی اره درسته خیلی خونریزی داشتم
ته:بیبی چیزی شده حالت خوبه؟
یونا:اره بابا طبیعیه زیاد از این اتفاقا میبینی
ته:اوکی بیب
(نکته: ۳یا۴ ماه از رابطتتون میگذشت)
یونا:پدمو گذاشتم و اومدم بیرون
ته:راستی عشقم کی ازدواج کنیم؟
یونا:نمیدونم اخر این هفته خوبه؟
ته:عالییی
یونا:باید به همهههه خبر بدم
*روز عروسی*
یونا:تو ارایشگاه منتظر تهیونگ بودم خیلی استرس داشتم ولی ماریا پیشم بود و هی دلداریم میداد
ارایشگر:خانم یونا کدوم هستن؟
یونا:وای ته اومد خدافس ماریی
ماریا:مراقب باش نخوری زمین با این پاشنه بلندااااا
ته:اوف جونننن همسر جذابم
یونا:به به شوهر جنتلمنم
بعد با هم خندیدید
(عروسی کردین و الان به جای خونه ی ته یه خونه ۲طبقه داشتین)
*شب بعد عروسی*
یونا:میخواستم لباسمو در بیارم دستم به زیپش نرسید تهیونگ رو صدا کردم
تهههههههه بیا برام بازش کن
ته:اومدم بیبی وایسا خودم لباس بپوشم
یونا:اومد و برام باز کرد
یونا:من میرم حموم
ته:بیا با هم بریم بیب
یونا:بریم
رفتیم حموم صدبار بدنشو دیدم ولی هربار که اون سیکس پکاشو میبینم دلم ضعف میره و هورنی میشم
یه هو شروع کرد خوندن ، صداش عالی بود.
توی وان نشسته بودیم رو به روی هم که ته منو هل داد و لیز خودم و خوابیدم کف وان و ته اومد کیس گذاشت رو لبم ولی عضوش با بدن لختم برخورد کرد و هورنی تر شدم
یونا:ته دارم اذیت میشم
ته:چرا بیب
یونا:داری دیونم میکنی
ته:همینو میخوام😈
یونا:ددی بازی در میاری؟
ته:او چه جورم میخوام یه بی بی بکارم تو شیکمت
یونا:او یههه
ته:عاشق پایه بودنتم
یونا:خودمونو شستیم و بدون حوله رفتیم خوابیدین رو تخت
صورت امون روبه رو هم، ته هورنی شده بود و دیکش بزرگ شده بود و اومده بود بالا میخورد به بدنم هی بدنامون رو به هم میمالیدیم
ته:اه توله چی داری که انقد تحریک کنندس
یونا:اوم بیبی من خیلی هورنیم
ته:زوده😈
یونا: بدو ددی
ته:اممممم میشه یکم اذیتت کنم
یونا:انگشت فاکشو کرد توم، اهههه درد داشت با اینکه صدبار جرم داده هنوزم خیلی هر دفه درد میگیره انگشتشو هی جلو و عقب میکرد
ددی دارم میامممممممممم
ته:سریع انگشتمو در اوردم
یونا:اهههه داشتم میومدم لذتشو بردی، دیکشو کرد توم عقب و جلو میکرد و هی کامل درش میاورد خیلی عزاب اور بود به اوج که میرسیدم درش میورد عصبانی شدم دیکشو محکم گرفتم کردم توم و محکم نگه داشتم چند دیقه توم بی حرکت موند ته چون مدت زیادی توم حرکت نکرده بود دیکش درد میکرد
ته:بیبی خیلی درد میکنه بزار حرکت کنم قول میدم دیگه اذیتت نکنم
یونا:افرین ددی ، کرد توم و کلی ضربه زد اما کام نمیکردیم
بلخره جای حساسو پیدا کرد و کوبید تا خود صبح ما سکس میکردیم ته کامشو ریخت توم و ساعت ۷ خوابیدیم
*چند سال بعد*
یونا:الان من و ته صاحب یه دختر ۲ساله خوشملیم که اسمش مری هست و من و ته خیلی با هم خوشبخت و خوشحالیم و هر روز بیشتر عاشق هم میشیم و عاشق هم خواهیم بود
*پایان*
یونا:بعد یه سینی پر شکلات و تنقلات اورد و نشستم پای فیلم
یه هو دلم درد گرفت پریدم تو دسشویی اره درسته خیلی خونریزی داشتم
ته:بیبی چیزی شده حالت خوبه؟
یونا:اره بابا طبیعیه زیاد از این اتفاقا میبینی
ته:اوکی بیب
(نکته: ۳یا۴ ماه از رابطتتون میگذشت)
یونا:پدمو گذاشتم و اومدم بیرون
ته:راستی عشقم کی ازدواج کنیم؟
یونا:نمیدونم اخر این هفته خوبه؟
ته:عالییی
یونا:باید به همهههه خبر بدم
*روز عروسی*
یونا:تو ارایشگاه منتظر تهیونگ بودم خیلی استرس داشتم ولی ماریا پیشم بود و هی دلداریم میداد
ارایشگر:خانم یونا کدوم هستن؟
یونا:وای ته اومد خدافس ماریی
ماریا:مراقب باش نخوری زمین با این پاشنه بلندااااا
ته:اوف جونننن همسر جذابم
یونا:به به شوهر جنتلمنم
بعد با هم خندیدید
(عروسی کردین و الان به جای خونه ی ته یه خونه ۲طبقه داشتین)
*شب بعد عروسی*
یونا:میخواستم لباسمو در بیارم دستم به زیپش نرسید تهیونگ رو صدا کردم
تهههههههه بیا برام بازش کن
ته:اومدم بیبی وایسا خودم لباس بپوشم
یونا:اومد و برام باز کرد
یونا:من میرم حموم
ته:بیا با هم بریم بیب
یونا:بریم
رفتیم حموم صدبار بدنشو دیدم ولی هربار که اون سیکس پکاشو میبینم دلم ضعف میره و هورنی میشم
یه هو شروع کرد خوندن ، صداش عالی بود.
توی وان نشسته بودیم رو به روی هم که ته منو هل داد و لیز خودم و خوابیدم کف وان و ته اومد کیس گذاشت رو لبم ولی عضوش با بدن لختم برخورد کرد و هورنی تر شدم
یونا:ته دارم اذیت میشم
ته:چرا بیب
یونا:داری دیونم میکنی
ته:همینو میخوام😈
یونا:ددی بازی در میاری؟
ته:او چه جورم میخوام یه بی بی بکارم تو شیکمت
یونا:او یههه
ته:عاشق پایه بودنتم
یونا:خودمونو شستیم و بدون حوله رفتیم خوابیدین رو تخت
صورت امون روبه رو هم، ته هورنی شده بود و دیکش بزرگ شده بود و اومده بود بالا میخورد به بدنم هی بدنامون رو به هم میمالیدیم
ته:اه توله چی داری که انقد تحریک کنندس
یونا:اوم بیبی من خیلی هورنیم
ته:زوده😈
یونا: بدو ددی
ته:اممممم میشه یکم اذیتت کنم
یونا:انگشت فاکشو کرد توم، اهههه درد داشت با اینکه صدبار جرم داده هنوزم خیلی هر دفه درد میگیره انگشتشو هی جلو و عقب میکرد
ددی دارم میامممممممممم
ته:سریع انگشتمو در اوردم
یونا:اهههه داشتم میومدم لذتشو بردی، دیکشو کرد توم عقب و جلو میکرد و هی کامل درش میاورد خیلی عزاب اور بود به اوج که میرسیدم درش میورد عصبانی شدم دیکشو محکم گرفتم کردم توم و محکم نگه داشتم چند دیقه توم بی حرکت موند ته چون مدت زیادی توم حرکت نکرده بود دیکش درد میکرد
ته:بیبی خیلی درد میکنه بزار حرکت کنم قول میدم دیگه اذیتت نکنم
یونا:افرین ددی ، کرد توم و کلی ضربه زد اما کام نمیکردیم
بلخره جای حساسو پیدا کرد و کوبید تا خود صبح ما سکس میکردیم ته کامشو ریخت توم و ساعت ۷ خوابیدیم
*چند سال بعد*
یونا:الان من و ته صاحب یه دختر ۲ساله خوشملیم که اسمش مری هست و من و ته خیلی با هم خوشبخت و خوشحالیم و هر روز بیشتر عاشق هم میشیم و عاشق هم خواهیم بود
*پایان*
۴۱.۲k
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.