ازدواج اجباری پارت 1
(ویو. آنا)
صبح بیدار شدم که با آیسر آنوک بریم مدرسه منو آیسر ماشین داریم ولی ماشین آنوک خراب شده و مجبور شدیم با ماشین من بریم آماده شدم رفتم موهام رو دم اسبی بستم راهی به سمت مدرسه شدیم من و آیسر تو یک کلاس بودیم ولی آنوک هنوز کلاس دوازدهمه استاد اومد.. درس بالاخره تموم شد
نارا: آنا چقدر از این معلم جغرافیا بدم میاد مردک هیز
آنا: نارا میگم میایی امروز بریم رستوران
نارا: البته فقط تنهایی حال نمیده میگم که نونا آیسر آنوک و برادرات و برادرای من هم بیان نظرته
آنا: آره راستش همین نظر رو داشتم ولی فکر کردم که شاید خوشت نیاد.. آها پسر عموهات هم می خوای بیاری.. اصلا بیا رستوران رو ولش کنیم بریم ویلا ی ما اونجا خیلی خوش میگذره اونجا بازی میکنیم و شام اینا درست می کنیم بعد غذا سفارش می دیم نظرته
نارا: عالیه آخجون تا دو هفته تعطیلیم
آنا: خدارو شکر خیله خب بیاین اون دوهفته ویلای ما
نارا: اوکی پس سریع تر بریم وسایلمون رو جمع کنیم من هم به مامان بابام میگم تو هم بگو
آنا: باشه بای
نارا: اوکی بای
رفتیم خونه و رفتم پیش مامان بابا اجازه رو گرفتم رفتم به نارا زنگ بزنم..... ادامه داره ــــ
لایک ها دوتا
صبح بیدار شدم که با آیسر آنوک بریم مدرسه منو آیسر ماشین داریم ولی ماشین آنوک خراب شده و مجبور شدیم با ماشین من بریم آماده شدم رفتم موهام رو دم اسبی بستم راهی به سمت مدرسه شدیم من و آیسر تو یک کلاس بودیم ولی آنوک هنوز کلاس دوازدهمه استاد اومد.. درس بالاخره تموم شد
نارا: آنا چقدر از این معلم جغرافیا بدم میاد مردک هیز
آنا: نارا میگم میایی امروز بریم رستوران
نارا: البته فقط تنهایی حال نمیده میگم که نونا آیسر آنوک و برادرات و برادرای من هم بیان نظرته
آنا: آره راستش همین نظر رو داشتم ولی فکر کردم که شاید خوشت نیاد.. آها پسر عموهات هم می خوای بیاری.. اصلا بیا رستوران رو ولش کنیم بریم ویلا ی ما اونجا خیلی خوش میگذره اونجا بازی میکنیم و شام اینا درست می کنیم بعد غذا سفارش می دیم نظرته
نارا: عالیه آخجون تا دو هفته تعطیلیم
آنا: خدارو شکر خیله خب بیاین اون دوهفته ویلای ما
نارا: اوکی پس سریع تر بریم وسایلمون رو جمع کنیم من هم به مامان بابام میگم تو هم بگو
آنا: باشه بای
نارا: اوکی بای
رفتیم خونه و رفتم پیش مامان بابا اجازه رو گرفتم رفتم به نارا زنگ بزنم..... ادامه داره ــــ
لایک ها دوتا
۶۶۰
۱۲ آبان ۱۴۰۳