پارت ۸
اون دختره دختره هرزه هم تو همین دانشگاست یک دفعه همی خاطراتم اومد تو ذهنم دوباره بغضم گرفت ولی به خودم گفتم ات چته اون خاطره خیلی وقته گذشته رفتم رو صندلیم نشستم یک نفر اومدو دستشو گذاشت رو شونم اولش ترسیدم وقتی چرخیدم وای ذوق جویا رو دیدم جویا همکلاسیمه دوست صمیمیم که ۲ سال پیش باهاش دوست شدم وای ذوقققق
آت: جویا خودتی دختر ( به ذوق پاشد رفت بغلش گرد)
جویا:دختره تو کی اومدی اینجا گاو چرا بهم نگفتی
پیش هم نشستیم معلم اومد
بعدز دانشگاه
رفتم تو حیاط پیش جویا نشستم دیدم که کوک اومده دنبال هرزه واقعن چه زود گذاشت اون هم چند سال پیش میومد دنبال من هیی
آت: یه سوال
جویا : جانم
آت: چرا همه دارن به من نگاه میکنن
جویا : راست میگیا چرا
جویا : هوی چرا اینور نگاه میکنی
با داد که جویا زد همه اینورو نگاه کردن حتی کوک
آت:جویا ولش کن
جویا: باش
از وقتی اومدم این دانشگاه همه به من نگاه میکردن
دخترای کلاسمون اومدن پیش منو جویا ( آلامتشون $)
$ آت میدونستی خوشگل ترین دختر اینجا شدی
آت: نه بابا من
جویا : دختر باورم نمیشه
آت: خوب باو من ایدلما
آت: جویا خودتی دختر ( به ذوق پاشد رفت بغلش گرد)
جویا:دختره تو کی اومدی اینجا گاو چرا بهم نگفتی
پیش هم نشستیم معلم اومد
بعدز دانشگاه
رفتم تو حیاط پیش جویا نشستم دیدم که کوک اومده دنبال هرزه واقعن چه زود گذاشت اون هم چند سال پیش میومد دنبال من هیی
آت: یه سوال
جویا : جانم
آت: چرا همه دارن به من نگاه میکنن
جویا : راست میگیا چرا
جویا : هوی چرا اینور نگاه میکنی
با داد که جویا زد همه اینورو نگاه کردن حتی کوک
آت:جویا ولش کن
جویا: باش
از وقتی اومدم این دانشگاه همه به من نگاه میکردن
دخترای کلاسمون اومدن پیش منو جویا ( آلامتشون $)
$ آت میدونستی خوشگل ترین دختر اینجا شدی
آت: نه بابا من
جویا : دختر باورم نمیشه
آت: خوب باو من ایدلما
۹.۴k
۲۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.